[ad_1]
مهدی زینالدین که به تازگی نفر چهارم رشته تجربی کنکور سراسری شده می بود و تا این مدت چند روزی از پذیرشش در رشته پزشکی دانشگاه شیراز نگذشته می بود با خبر از تبعید پدرش از خرمآباد به سقز از دانشگاه انصراف داد و به خرمآباد برگشت و اجازه نداد مغازه پدرش که محل اجتماع و همفکری نیروهای انقلاب بر ضد رژیم پهلوی می بود، تعطیل بشود. هنگامی علت این کار غیرعادیاش را پرسیدند، جواب داد «مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم میخواهد، سنگر محکم او خالی بماند ولی من نمیگذارم این سنگر مبارزه خالی بماند.»
امروز ۲۷ آبان سی و نهمین سالروز شهادت مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۲۷ علیبنابیطالب (ع) در سال ۱۳۶۳ است.
چند ماه سپس از انصراف از ادامه تحصیل در دانشگاه شیراز یک دعوتنامه از یکی از دانشگاههای پاریس برایش آمد و از او برای ادامه تحصیل در فرانسه دعوت کرد. او در ابتدا تصمیم گرفت با دانشگاه مذکور مکاتبه کند اما این بار هم هنگامی از خواست امام خمینی از جوانان درمورد ادامه تحصیل جوانان ایرانی در دانشگاههای خارجی و لزوم برگشت آنان به سرزمین به علت نیاز مبرم سرزمین به آنان خبر یافت از عزیمت به دانشگاه فرانسوی صرف نظر کرد و در ایران ماند.
مهدی
مهدی در ۲۴ اسفند ۱۳۳۸ در دامن مادری معتقد به مسائل دینی و اخلاقی در تهران متولد شد. مبارزات انقلابی عبدالرزاق پدر مهدی بر ضد رژیم پهلوی علتشد او، برادر کوچکش مجید و مادرش در پنج سالگیِ مهدی تهران را به مقصد خرمآباد ترک کنند.
هوش ذاتی و توانایی بالای مهدی از یک سو و مداومت مادرش بر باورها دینی و خواندن قرآن و ادعیه علتشد مهدی سپس از ورود به دبستان و آموختن حروف الفبا، قرآن بخواند و در کنار مادر قرائت آیات قرآن را که برای جوانان همسن وسالش سخت و ناممکن می بود را به راحتی انجام دهد.
او سپس از رفتن به دبستان بعدازظهر اکثر روزهای هفته به مغازه کتابفروشی پدرش در خرمآباد میرفت و دستیاری پدرش را میکرد. مانوس شدن مهدی با پدر به خصوص در سالهای جوانی و دوران بلوغ رفته رفته علتآشناییاش با مسائل فرهنگی و مذهبی سرزمین شد.
با تبعید آیتالله میر اسدالله مدنی به خرمآباد، مهدیِ نوجوان به واسطه رفت و آمد پدرش به خانه ایشان رفته رفته با ادبیات و گرایشهای مذهبی و سیاسی و این چنین روشهای مبارزاتی آیتالله علیه رژیم آَشنا شد. مهدی از این دوران زیاد یاد کرد و رشد فکری، مذهبی و سیاسیاش را مدیون آموزشهای آیتالله مدنی میدانست.
با ادامه یافتن مخالفتها و مبارزات سیاسی، پدرِ مهدی و مجید برای دومین بار تبعید شد، این بار از خرمآباد به سقز. این اتفاق جهت شد مهدی و برادرش نقش فعالتری در مبارزات اجتماعی آخرین ماههای عمر رژیم پهلوی اشکار کنند. در دورهای که محمدرضا شاه پهلوی همه احزاب سیاسی داخلی را تعطیل و چهرههای سیاسی سرزمین را ناچار به عضویت در حزب رستاخیر ایران کرد و با میتینگهای سیاسی، مردم بسیاری را به عضویت این حزب درآورد، مهدی به قیمت اخراج از دبیرستان به عضویت این حزب در نیامد.
مهدیِ جوان که تا آن سال در رشته ریاضی مشغول تحصیل می بود ناچار شد با تحول رشته از ریاضی به تجربی درسش را به هر سختی که می بود به آخر رساند و دیپلم تجربی بگیرد و در کنکور سال ۱۳۵۶ شرکت کند. اما در همان سال توانست رتبه چهارم کنکور سراسری را کسب کند و در رشته پزشکی در دانشگاه شیراز مشغول تحصیل بشود.
مهدیِ سیاسی
با ادامه یافتن مبارزات انقلابی پدرِ مهدی و پافشاری ایشان بر حمایتاز امام خمینی در خرمآباد جهت شد او از خرمآباد به سقز تبعید بشود. هنگامی خبر این حادثه ناگوار به شیراز و مهدی رسید او بیدرنگ از ادامه تحصیل انصراف داد و به خرمآباد برگشت و در مغازه کتابفروشی پدرش که محل راه اندازی جلسات و همفکری نیروهای انقلابی در خرمآباد می بود مشغول کار شد.
قطار تبعیدهای پدرِ مهدی ادامه یافت تا او از سقز به اقلید فارس تبعید شد. در آن مقطع پدرش با منفعت گیری از غفلت ماموران ساواک به طور مخفیانه به خرمآباد رفت و منزلش را به قم انتقال داد.
مهدیِ جوان در زمستان ۱۳۵۷ جوانی ۱۹ ساله می بود که ماموریت های اجتماعی و سیاسی روشنی را برای خود تعریف کرده می بود. با تاسیس نهادهای انقلابی یکی بعد از فرد دیگر، مهدی جزو اولین داوطلبانی می بود که به جهادسازندگی پیوست و از این طریق به نیازمندان و نیازمندیهای شهر قم جواب داد.
با راه اندازی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اردیبهشت ۱۳۵۸ به سپاه قم پیوست. او در ابتدا در قسمت پذیرفتن سپاه مشغول کار شد و مدتی سپس مسئول واحد اطلاعات سپاه قم شد. دوره مسوولیت زینالدین در این واحد همزمان شد با غائله حزب خلق مسلمان به رهبری آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری و ترورهای گروهکهای تروریستی در تهران و دیگر شهرهای سرزمین. مهدیِ جوان در شهر قم با منفعتگیری از بینش عمیق فکری و سیاسی در حد توان جلوی حرکتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهکهای تروریستی را گرفت.
در جبهههای نبرد
با اغاز تهاجم سراسری ارتش بعث عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به مرزهای میهن اسلامی و اشغال خرمشهر و دیگر شهرهای جنوبی غرب سرزمین، مهدی به همراه دوستانش به واحد آموزشهای مختصر زمان نظامی سپاه پیوستند و بعد از گذراندن این دوره به همراه تیم ۱۰۰ نفره خود را به جبهههای نبرد رساندند.
پیروزیها و پیروزیهای مهدی در جبهههای جنوب غرب سرزمین از چشم فرماندهان ارشد او مخفی نماند. او چند ماه سپس به گفتن مسئول شناسایی یگانهای رزمی سپاه منصوب شد و سپس از آن مسئول واحد اطلاعات – عملیات سپاه در دزفول و سوسنگرد شد.
مهدی در این مسئولیت به عمق مواضع ارتش بعث در خاک عراق نفوذ میکرد و با شناسایی دقیق ادوات، لجستیک و نیروهای رزمی ارتش عراق، رزمندگان کشورمان را به موقعیتهای شناسایی شده هدایت و جهت داخل شدن ضربات سنگینی به لشکرهای ارتش رژیم صدام میشد.
بخشی از پیروزیهای به دست آمده رزمندگان اسلام در عملیات فتحالمبین مدیون مجاهدتها مهدی و همرزمانش می بود.
مسؤولیت مهدی در عملیات بیتالمقدس همان مسوولیتی می بود که در عملیات فتحالمبین بر مسئولیت داشت. او در کسوت مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر در عملیات بیتالمقدس نیز با شناسایی دقیق مواضع ارتش بعثی عراق و هدایت دقیق و حساب شده نیروهای خودی عرصهساز پیروزی عملیات بیتالمقدس شد.
تکرار این پیروزی در عملیات رمضان علتشد فرماندهان ارشد سپاه در میدان نبرد مهدی زینالدین را به فرماندهی تیپ علیبنابیطالب(ع) منصوب کنند. تیپ علیبنابیطالب(ع) در این عملیات جزو یگانهای مانوری و خطشکن می بود. این تیپ با فرماندهی مهدی زینالدین پیروزیهای بسیاری در میدانهای جنگ جنوب غرب سرزمین به دست آورد. دستاوردها و پیروزیهای این تیپ در حدی می بود که توانایی تبدیل شدن به لشکر را داشت به همین علت تیپ علیبنابیطالب سپس از عملیات رمضان به لشکر ارتقا یافت.
لشکر علیبنابیطالب(ع) به فرماندهی مهدی زینالدین در عملیاتهای بعدی یعنی عملیات محرم، والفجر مقدماتی، والفجر۳ و والفجر۴ هم چنان نقش خط شکن و شناسایی کننده مواضع دشمن بعثی را بر مسئولیت داشت.
این یگان عملیاتی در هماهنگی با دیگر یگانهای عملیاتی در جبهه جنوب و غرب سرزمین در عملیات خیبر شرکت کرد و با وجود بمباران جزایر مجنون توسط ماشین جنگی رژیم بعث عراق به وسیله انواع جنگافزارهای سبک و سنگین و بمبهای شیمیایی و شلیک یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله توپ و خمپاره، موفق شد با شجاعت و شهامت این جزایر را از گزند دشمن نگه داری کند.
مهدی زینالدین در کنار کوششهای بیوقفهاش در میدان نبرد از توکل به خدا و توسل به اهل بیت غفلت نداشت. او بر این باور می بود که «جبهههای نبرد مکانی مقدس است و انسان در این جبههها به خدا تقرب اشکار میکند.» به همین علت مدام به همرزمانش پیشنهاد میکرد: «به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازید… . همیشه با وضو باشید. به نماز اول زمان دقت داشته باشید و با قرآن مانوس باشید و آیات آن را نگه داری کنید.»
ربط قلبی با نیروها
مهدی زینالدین مدام به نیروهای مخلص به خصوص نیروهای بسیجی محبت اختصاصیای داشت. او برای رسیدگی به حالت نیروهای تحت امر و مطلع شدن از احوال حال آنان به طور مرتب به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر علیبنابیطالب سرکشی میکرد تا در جریان نیازها و مشکلات آنان قرار گیرد. به رزمندگان، احترام بگذارید و همیشه نسبت به آنان خود را بدهکار بدانید و یقین داشته باشید که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند… . دست از دامن اهل بیت عصمت و طهارت(ع) برندارید.»
زینالدین با شناختی که از امام خمینی داشت از صمیم قلب به او عشق میورزید و با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین او تبعیت میکرد.
او هنگامی با مطلب امام روبرو میشد، او گفت: «ما چشم و گوشمان به رهبر است تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری میرسد. یک جان که سهل است ای کاش صدها جان میداشتیم و در راه امام فدا میکردیم.»
نگه داری اموال بیتالمال در جبهههای جنگ و میدان نبرد در کانون دقت زینالدین می بود. همرزمانش در خاطراتشان میچندین دفعه تعریف کردند: «آقا مهدی مدام خودش و ما را در برابر بیتالمال مسئول میدانست و در منفعت گیری از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میکرد. ایشان مدام برای کم کردن تعلقات مادی تلاش میکرد. ایثار و فداکاری او در همه عرصهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش می بود.
او جز به اسلام و انجام تکلیف الهیش نمیاندیشید. اخلاق و رفتارش با دقت به اقتضای مسوولیتهای نظامیش می بود. شهید مهدی زینالدین در عرصه پرورش کادرهای پر توان برای مسوولیتهای گوناگون لشکر به طوری برنامهریزی میکرد که در واحدهای گوناگون، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها بودند.»
زینالدین خود میاو گفت: «من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ قضیهای به وجود نخواهد آمد.»
سردار پاسدار رحیم صفوی فرمانده زمان سپاه درمورداش او گفت: «شهید مهدی زینالدین فرماندهی می بود که هم از علمِ جنگی و هم از علمِ اخلاق اسلامی برخوردار می بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههای جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت می بود.»
مهدی زینالدین فرمانده لشکر علیبنابیطالب (ع) به همراه برادرش مجید که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ دوم لشکر علیبنابیطالب(ع) می بود برای شناسایی یک منطقه عملیاتی از شهر کرمانشاه به سمت سردشت آذربایجان غربی در حرکت می بود که قبل از حرکت راننده را پیاده کردند و رفتند. برادران زینالدین در این منطقه با اشرار و گروهکهای تروریستی ضدانقلاب دچار خواهد شد و سپس از دقایقی مقاومت در منطقه تپه ساروین به شهادت رسیدند.
مطلب آیت الله خامنه ای
در زمان شهادت مهدی و مجید زین الدین، مقام معظم رهبری رییس جمهور و رییس شورای عالی دفاع بودند. ایشان در مطلب تسلیت شان به این مناسبت نوشتند: «شهادت سردار شجاع اسلام مهدی زینالدین و برادر فداکارش مجید را به یکایک افراد و فرماندهان لشگر ۱۷ قم و به همه فرماندهان سپاه پاسداران تبریک و تسلیت می گویم. بی شک این خونهای پاک، همگان را در پیگیری مقصدهای بزرگ اسلامی مصمم تر و بازوی پرتوان رزمندگان را نیرومندتر می سازد. سردار شهید این لشگر، شهید مهدی زین الدین که به حق می توان او گفت از ستارگان درخشان می بود، با فقدان خود ما را داغدار کرد.»
او ساعتی قبل از این حادثه به همرزمانش او گفت: «من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم.»
وصیتنامه مهدی
سردار بزرگ اسلام شهید مهدی زینالدین در وصیتنامه خود خطاب به مردم و همرزمانش نوشت: «اولین شرط ملزوم برای پاسداری از اسلام، باور داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد.
اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده بشود و عرصه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است.
من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به ماموریت عمل کردن و حسینوار زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به فردی «چشم به راه» حرف های میبشود و فردی میتواند زندگی کند که چشم به راه باشد، چشم به راه شهادت، چشم به راه ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد.
در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت اشکار شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم به انضمام مسائل شرعی دیگر.
مسائل شرعی:
الف) نماز: به نظرم نمیآید بدهکار باشم ولی مواقعی امکان پذیر صحیح نخوانده باشم لذا یکسال نماز الزامی است خوانده بشود. ب) روزه: تعداد ۱۹۰روزه قرض دارم و نتوانستم بگیرم. ج) خمس: ۳۵ هزار ریال به دفتر آیتالله پسندیده بدهکار هستم. د) حق الناس: وای از آتش جهنم و عالم برزخ، خداوند عالم بصیراست.
مادیات:
الف) بدهکاریها: ۱- مبلغ ۶۰۰۰ تومان معادل ۶۰ هزار ریال به مطرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم یقیناً قبض ۲۰۰ هزار ریال است ولی ازاین مبلغ ۶۰ هزار ریال بدهی بنده است.
۲- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه یک گرفتم که ماهانه زیاد تر از ۱۰۰۰ ریال باید بدهم، از این مبلغ ۱۷۵۰ تومان حق مسکن را سپاه میدهد و ۲۵۰ تومان از حقوقم کسر نمایند.
۳- ۵۰۰۰ ریال به آقای مهجور ستاد لشگر پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط درگاهی.
ب) بستانکاریها: ۱- مبلغ ۷۵ هزار ریال رهن منزل که به آقای رحمان توفیقی جهت منزل مسکونی داده بودم و طلبکارم. این منزل را به زمان یکسال اجاره نمودم. به اتفاق آقای رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی میکردند و انگار شهید حسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی به نام معاضدی صاحب مهم خونه اجاره کرده بودند ولی نامبرده یک سال است که مبلغ فوق را مسترد ننموده است.
۲- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم یادم نیست نزد پدرم داشتهام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم دادهام جهت بدهیهای پدرم برای خانهای که خریده می بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم میباشد و من فقط مبلغ فوق و ۱۰۰ هزار تومان وام مندرج در بند دو بدهکاریها را از مبلغ ۹۳۰ هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را دادهام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.
باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم را به همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.
نوشته فرد دیگر به ذهنم نمیرسد و اگر فردی مراجعه کرد با دقت به وصییت من عمل نمایید.»
منبع: زندگینامه شهید مهدی زین الدین به روایت هم رزمان
۲۳۲۳
[ad_2]
منبع