از این رو، او معتقد است: «رسیدن به تمدن نوین اسلامی با علوم انسانی غرب میسر نیست» و به همین لحاظ اصرار میکند: «با دقت به تواناییای که دارم اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی ما منقلب و بومیسازی بشود باید حداقل، یک پژوهشکده مستقلی برای تحول علوم انسانی تاسیس و افرادی نو برای آن انتخاب شوند که معتقد به این مهم باشند»!
به قول آقای حداد عادل، «متاسفانه حال علوم انسانی امروز اصلا خوب نیست.» آخر این علوم انسانی غربی دقیقا کدام علوم است و قرار است نوع اسلامی آن با آنها چه توفیر و تفاوتی داشته باشد؟
در جغرافیایی که ما غرب مینامیم یعنی قاره اروپا و سرزمین امریکا، هزاران متفکر هر کدام با تمایلات خاص خود و عموما متضاد با یکدیگر، نظریههایی درمورد جامعه و تاریخ و انسان نقل کردهاند که به مجموعه آنها اصطلاحا «علوم انسانی» حرف های میبشود. اکنون منظور آقای حداد عادل از علوم انسانی غربی، نظریه کدامیک از متفکران اروپایی یا امریکایی است؟ مگر همه این نظریهها همانند یکدیگرند؟ مگر همه آنها ماتریالیستیاند؟ مگر همه آنها لزوما اومانیستی می باشند؟
از یونان باستان تا بحال دهها هزار فیلسوف، متأله، دیندار، بیدین، ماتریالیست، ایدهآلیست، خداپرست، خداستیز، اومانیست، تئوکرات، سوسیالست، کاپیتالیست، اخلاقگرا، ضدِ اخلاق، مدرنیست، ضدِمدرنیست، پستمدرنیست، عقلگرا، رمانتیک و دهها جور گرایش فکری و عقیدتی دیگر، آثاری به فراخور حال خویش تشکیل کردهاند که نه همه در یک دستگاه میگنجند و نه میتوان آنها را همتراز و همسطح دانست.
از لابهلای این همه آثار متنوع و رنگارنگ، هر فرد و گروه و دسته و دولتی بنا به علایق خود، بخشی از این علوم را بر بخشی دیگر ترجیح میدهد و بنا به آن، حرکت یا سیاستی را در پیش میگیرد.
حال، آیا نظر آقای حداد این است که باید افکار و اندیشه هایپارمنیدس، فیثاغورس، دمکریتوس، سقراط، افلاطون، ارسطو، فرفریوس، فلوطین، سیسرون، آگوستین قدیس، آلبرت کبیر، آکوئیناس قدیس، دانته، ماکیاول، هابز، لاک روسو، هیوم، کانت، هگل، فیخته، شلینگ، گوته، نیچه، مارکس، دورکیم، آگوست کنت، داروین، فروید، منتسکیو و متفکران صدها مکتب فکری و انتقادی قرن ۲۰ و سالهای تازه را با انگِ «علوم انسانی غربی» کنار گذاشت و به دور ریخت یا کتابهایشان را در میدان شهر آتش زد و سپس چشم به «پژوهشکده جدا گانه» مورد نظر حداد چشم دوخت تا علوم انسانی اسلامی تشکیل کند؟
به جای این ادعاها، بهتر است آقای حداد به گفتن یکی از مدعیان مهم علوم انسانی اسلامی، متنی حتی اگر شده در ده صفحه، از این نوع خاص از علم در عرصه جامعهشناسی یا انسانشناسی یا تاریخ، فارغ از آنچه متفکران مسلمان قبل از این نقل کردهاند، به جامعه دانشگاهی سرزمین ارایه دهد تا ببینیم اصولا منظورش چیست؟ نظراتش از چه پایه استحکام و استدلال برخوردار است؟ و مهمتر از آن دقیقا به چه کار میآید؟
آخر فردی که به گفتن مدعی نفی علوم انسانی غربی، با اهمیت ترین آوردهاش ترجمه اثری از کانت و ترجمه تاثییر فرد دیگر درمورد کانت است، چرا باید حرفی به بین آورد که مسوولان ناآشنا به ماهیت علوم انسانی را به اظهار جنگ با علوم انسانی ترغیب کند؟
۲۱۳۰۲