با آنکه در برخی فیلمها تلاش بسیاری می بشود تا مطمعن حاصل کنند که هر چیزی که به عکس میکشند تا حد ممکن دقیق و واقع گرایانه باشد، اما در بین فیلمسازان زیاد رایج است که با حقیقت بازی کنند. فیلمهایی با روایتها و جهانهای دور از دسترس همانند فیلمهای فانتزی و علمی تخیلی، به وضوح نشان خواهند داد که در کجا از حقیقت فاصله میگیرند. برخی دیگر در اراعه حقایق فرضی که در زمان آزمایش و تحقیق، درستی آنها رد میبشود زیاد هوشمندانه عمل میکنند.
مشکل این فیلمها این است که بعضی اوقات آنقدر ماهرانه ساخته شدهاند و خط شفاف بین ساختگی بودن و حقیقت را به خوبی محو میکنند که نادرستی فرضیههای آنها به گفتن حقیقتی علمی در نظر گرفته میبشود. همه ما به گمان زیادً بخشی از مخاطبان از همه جا بیخبری بودهایم که دانسته یا نادانسته قربانی این فرضیههای نادرست شده ایم. به این علت، اگر به قدر کافی کنجکاو هستید تا با برخی از شگفت انگیزترین افتراهایی که فیلمها به ما حرف هایاند آشنا شوید، در اینجا لیستی از شگفتترین آنها را فهرست کردهایم.
۱- Jurassic Park (تی رکس تنها میتواند حرکات را ببیند)
در سال ۱۹۹۳، فیلم پارک ژوراسیک به یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینما تبدیل شد. این فیلم بازی را تحول داد، فیلمی که دریچهها را برای پتانسیلی که نمودهای بصری کامپیوتری اکنون اراعه میدهد باز کرد و در عین حال شهرت استیون اسپیلبرگ را در بین زیاد فیلمسازان افسانهای بالاتر برد. این چنین این فیلم به علاقه گسترده جهانی به دایناسورها در بین همه اقشار، از کودکان گرفته تا بزرگسالان، به طور یکسان دامن زد. با ساخت یک ستاره از یکی از آن دایناسورها که تا این مدت هم میدرخشد، تیرانوسوروس رکس بدنام در این فیلم به طور همزمان هم شخصیت شرور مهم داستان است و هم دلنشینترین شخصیت و جنبه این فیلم.
همه ما به وضوح صحنهای را به یاد داریم که در آن شخصیت سم نیل با ناامیدی تلاش میکرد تا بچهها ساکت بمانند. به حرف های او، قوت بینایی تی – رکس بر پایه حرکت اشیاء می بود – یعنی اگر حرکت نکنید، نمیتواند شما را ببیند. این یک حقیقت دلنشین می بود که یاد گرفتیم، و چیزی که این صحنه را با مقداری تنش میخکوب کننده همراه میساخت.
این چنین این یک حقیقت دایناسوری فرضی می بود که تماشاگران مشکلی با باور آن نداشتند، چون دکتر آلن گرانت در این فیلم، یک متخصص مشهور در حوزه دایناسورها می بود. مشکل این است که این حقیقت توسط دایناسورشناسان واقعی رد شده است. در واقع، مطابق مطالعهای در سال ۲۰۰۶، نه تنها تی رکس میتوانست شما را ببیند، چه حرکت بکنید و چه نکنید، قوت بینایی آن در واقع بیشتر از ۱۰ برابر بهتر از قوت بینایی ما انسانها بوده است.
۲- Limitless (ما تنها از قسمت کوچکی از مغزمان منفعت گیری میکنیم)
نامحدود یک فیلم علمی – تخیلی با بازی بردلی کوپر می بود که به برخی از درونیترین خیالپردازیهای ما میپرداخت. این فیلم حول محور یک قرص شگفتانگیز می بود که میتوانست پتانسیل کامل مغز ما را آزاد کند و در اصل هوشی ابرانسانی همانند به مصرف کننده بدهد. یکی از اصول کلیدی فیلم بر تداوم این افترا محکم است که انسانها تنها قادر به منفعت گیری از ۱۰ درصد مغزشان می باشند. به این علت این نظریه میگوید اگر بتوانیم بین ۹۰ تا ۱۰۰ درصد از مغزمان را مورد منفعت گیری قرار دهیم، قادر به شاهکارهای فکری غیرقابل باوری خواهیم می بود.
نوابغ شگفت و غیرمعمول وجود دارند، اما علت این که چرا ما آنها را تا به این اندازه مورد احترام قرار میدهیم این است که اکثریت قریب به اتفاق ما، به همان اندازه که امکان پذیر از تعداد بسیاری جهات باهوش و با توانایی باشیم، قادر به انجام این چنین شاهکارهای فکری نیستیم. با این حال، علوم اعصاب در طول چندین دهه به طور قابل توجهی پیشرفت کرده و ما اکنون فهمیدن زیاد بهتری از قابلیتهای شگفت مغز انسان داریم.
مطالعات عصبی همانند آنهایی که به ما در رابطه انعطافپذیری عصبی حرف های اند، به ما نشان خواهند داد که مغز انسان واقعاً پتانسیل تقریبا نامحدودی برای گسترش، رشد و یادگیری چیزهای تازه دارد. با این حال، این یک افسانه است که ما تنها از ۱۰ درصد مغزمان منفعت گیری میکنیم. در واقع، ما از زیاد تر ظرفیت مغز خود منفعت گیری میکنیم، و تعداد بسیاری از این منفعت گیری، به طور خودکار از طریق آن سلولهای خاکستری کوچک که چیزهایی همانند تنفس و ضربان قلب ما را تنظیم میکنند، اتفاق میافتد. این افترا ۱۰ درصدی به گمان زیادً از تحقیقات اولیه در رابطه مغز ناشی میبشود که نشان میداد مقدار بسیاری پتانسیل منفعت گیری نشده در توانمندیهای شناختی ما وجود دارد. اما مطالعات تازه نشان خواهند داد که مغز ما تقریباً همیشه به طور کامل فعال است.
۳- The Usual Suspects (یک سیگار میتواند بنزین را مشتعل کند)
مظنونین همیشگی فیلمی است که طرفداران بسیاری دارد و همین محبوبیت علتشد تا بازیگرانی چون کوین اسپیسی و بنیسیو دل تورو به ستارههای سینما تبدیل شوند. این فیلم که یک شاهکار می بود، پایانی به یادماندنی داشت و صحنهای که در آن قیصر سوزی معروف، مقداری بنزین را در اطراف یک قایق ریخته و یک سیگار روشن را روی آن رها میکند و بلافاصله بنزین مایع را مشتعل میکند که قایق را در شعلههای آتش فرو میبرد.
درست است که بنزین زیاد قابل اشتعال و خطرناک است، اما در حالی که یک فندک روشن به دمایی میرسد که قادر به شعلهور کردن بنزین است، برای سیگار دشوار خواهد می بود – اگر نه عملاً ناممکن – تا تنها با تماس با سطح بنزین، مقدار کافی از گرما را برای روشن کردن بنزین به آن منتقل کند. این نوشته حتی در زمان انتشار کردن این فیلم نیز صادق می بود، اما سیگارهای مدرن با قابلیت اشتعال کمتری سناخته خواهد شد که برای جلوگیری زیاد تر از گمان شعلهور شدن ناخواسته هر چیز قابل اشتعال در آنها اعمال شده است.
۴- Anaconda (همه چیز در رابطه این خزنده)
آناکوندا فیلمی می بود که جنیفر لوپز در آن نقش یک فیلمساز مستند را بازی میکرد که به همراه خدمهاش به آمازون سفر میکند تا با قبیلهای در آنجا مصاحبه کند. آنها در طول مسیر با مردی روبه رو خواهد شد که به نظر میرسد به پشتیبانی نیاز دارد اما نقشهای ویرانگر در سر دارد. او یک شکارچی مار است و آناکوندا چیزی است که بدنبال اوست. یک مار غول آسا زیاد سریع ظاهر شده و با جثه، شدت، تهاجمی بودن غیرطبیعی و میل تکان دهندهاش به گوشت انسان، همه را به وحشت میاندازد. در یکی از صحنههای شوکه کننده فیلم ناظر هستیم که آناکوندا غذایش را قی میکند تا مجدد شکار کند که کاملاً نادرست و غیرواقعی است. در نهایت میتوان او گفت که همه چیز در رابطه این آناکوندا در فیلم اغراقآمیز یا فقطً نادرست می بود. اول این که اگر چه گزارشهایی مبنی بر رسیدن طول آناکونداها به بیشتر از ۱۰ متر وجود دارد، اما زیاد تر آنها تنها نزدیک به ۶ متر طول دارند که مشخص می کند تا این مدت هم زیاد غول پیکر می باشند. دوم این که آنها به اندازه ماری که در این فیلم میبینیم سریع یا تهاجمی نیستند.
آنها قطعاً از مسیر طبیعی خود خارج نمیشوند تا انسانها را شکار و بخورند و بعد از خوردن یک غذای بزرگ، طبق معمولً به جستوجو منطقهای پرت و بیسروصدا برای هضم آن خواهند می بود و هضم کردن غذا برای آناکونداها نیز زیاد طول میکشد. در طول این زمان، آنها به طور قابل درکی بیحال و صدمهپذیر می باشند، به این علت طبق معمولً تنها در صورت روبه رو با یک تهدید یا نیاز به فرار سریع طعمه خود را قی میکنند.
۵- X-Men Origins: Wolverine (می توانیم از کنار انفجارهای بزرگ بدون صدمه عبور کنیم)
همه ما صحنههایی همانند یکی از صحنههای فیلم خاستگاه مردان ایکس: ولورین را دیدهایم که در آن قهرمان به آرامی دور میبشود، در حالی که انفجاری عظیم پشت سر او رخ میدهد. یقیناً، این نوع صحنهها نمودهای بصری شگفتانگیزی تشکیل میکنند، و نوعی از حس شجاعت و باحالی و خونسردی ذاتی را در شخصیتهای قهرمان تشکیل میکند که مردم عادی ندارند. اما این افترا رایج فیلمهای اکشن نه تنها درست نیست، بلکه یک افسانه خطرناک نیز هست.
انبساط سریع گازها و چگونگی تاثییر آنها بر تغییرات سختی هوای ناشی از انفجار، موجی از باد به نام موج انفجار آزاد میکند. در حالی که قوت این موج با دقت به قوت انفجار واقعی متفاوت است، دور شدن از انفجار بدون صدمه دیدن، به قدرتی ابرانسانی و توانایی مقاومت در برابر قوانین فیزیک نیاز دارد. بسته به اندازه و قوت انفجار، امواج تشکیل شده حتی میتوانند برای افرادی که به آن نزدیک می باشند کشنده نیز باشند.
تصاویر غمانگیز و تراژیکی که در جریان انفجار مهیب بیروت در سال ۲۰۲۰ دیده شد، مثالی کامل از آن تاثییر ویرانگری است که یک انفجار میتواند برای مردم و مکانهایی کیلومترها دورتر از محل انفجار داشته باشد، چه برسد به این که فردی نزدیک محل انفجار در حال راه رفتن و دور شدن از آن باشد.
۶- Changeling (باید تا اظهار مفقود شدن فرد ۲۴ ساعت صبر کنید)
نسخه سال ۲۰۰۸ آنجلینا جولی از فیلم بچه جانشین، داستان تکان دهنده درماندگی و ناامیدی یک مادر در اشکار کردن پسر گمشدهاش را روایت میکرد. در این فیلم، به او خبر داده میبشود که این سیاست پلیس لس آنجلس است که تا وقتی که فردی حداقل ۲۴ ساعت گم نشده است، گزارش فرد گمشده را ثبت نکند. این یک نادرست رایج است که در تعداد بسیاری از فیلمها و برنامههای تلویزیونی نقل میبشود و حتی برخی این محدودیت وقتی را به ۴۸ ساعت هم میرسانند و تاسفآور است که افراد حقیقی در صورت باور به این نوشته در ثبت این چنین گزارشی تردید کنند.
در واقع، هیچ زمان حداقلی برای گم شدن یک فرد قبل از این که ناپدید شدن او گزارش بشود، وجود ندارد. این افسانه متاسفانه زیاد تر علتمیبشود که تعداد بسیاری از ادارات پلیس در آمریکا و دیگر نقاط جهان بیانیههای رسمی در وب سایتها و ایستگاههای خود انتشار نمایند تا مردم را از این حقیقت آگاه کنند. با بازدید شرایط و شواهد حاضر اشکار خواهد شد که با چه فوریتی با این نوشته برخورد میبشود، اما گم شدن افراد باید بلافاصله گزارش بشود. در واقع، مطالعات و آمارها نشان خواهند داد که هر چه گم شدن فرد سریعتر گزارش بشود، شانس اشکار کردن او زیاد تر خواهد می بود.
۷- Breaking Bad (پلیسها در صورت خواست فرد روبه رو باید بگویند که پلیس می باشند)
خب، این یکی فیلم نبوده است، اما سریال ماندگار بریکینگ بد خنده دارترین نمونه از این افسانه را نقل میکرد، که در فیلمها نیز نشان داده شده است. این سریال درمورد یک معلم شیمی سرخورده می بود که بعد از این که فهمید میبشود سرطان دارد، تبدیل به یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر میبشود. او تا جایی پیش میرود که یک سری فروشنده خیابانی خاص خود را دارد که یکی از آنها با نام بَجر شناخته میبشود، فردی که با یک پلیس مخفی روبه رو میبشود. این پلیس بر پایه این فکر غلط رایج بازی میکند که اگر از پلیس سوال بشود که آیا پلیس است یا خیر، باید حقیقت به شما بگوید. با فریب دادن بجر به این روش، این پلیس بعد از دستگیری باجر، خود نادرستی این افسانه را ثابت میکند.
این فکر غلط رایج به گمان زیادً به علت اصل قانونی به دام افتادن یا دام پهن کردن است. بر پایه این قانون، یک افسر پلیس نباید فردی را ترغیب به ارتکاب جرم نکند، جرمی که آن فرد بدون ترغیب یا تحریک پلیس مرتکب آن نمیشد. با این حال، این بدان معنی نیست که یک پلیس مخفی در صورت خواست باید بگوید که پلیس است، و باید تا وقتی که قوانین رسمی و اصول پلیسی حاکم بر عملیات مخفی را جستوجو میکنند، پوشش خود را نگه داری کنند؛ که یکی از آنها دام پهن نکردن برای مظنون است.
۸- Split (کلروفورم میتواند در عرض چند ثانیه فرد را بیهوش کند)
شکافته بخشی از سهگانهام نایت شیامالان از فیلمهایی می بود که فردی زیاد آشفته با بازی جیمز مک آووی را به عکس میکشید. عکس او از یک مرد دیوانه که با یک مورد شدید اختلال تجزیه هویت دست و پنجه نرم میکند، حقیقتاً چیزی می بود که انسان را وحشت زده میکرد. او وقتی که تحت کنترل یکی از هویتهای به شدت دیوانهاش می بود، تمایل به ربودن دختران نوجوان داشت و این کار را با منفعت گیری از کلروفورم برای بیهوش کردن آنها انجام میداد.
این یک ترفند رایج در فیلم ها، به خصوص برای شخصیتهای منفی است. این ترفند چنان زیاد در سینما و تلویزیون مورد منفعت گیری قرار گرفته که زیاد تر افراد بر این باورند که کلروفورم قادر به انجام این چنین کاری است. در واقع، در حالی که کلروفورم شما را بیهوش میکند – اگر به قدر کافی آن را استنشاق کنید- دوز زیاد بالایی برای این تاثییر ملزوم است. علاوه بر این، حتی اگر این چنین دوزی منفعت گیری بشود، باز هم امکان پذیر بین دو تا پنج دقیقه طول بکشد تا فرد کاملاً بیهوش بشود.
۹- The Day After Tomorrow (شدت تغییرات آب و هوایی، زمین را نابود خواهد کرد)
روز بعد از فردا امکان پذیر با تلاش برای ترسیم تصویری ترسناک از پیامدهای تغییرات آب و هوایی که در صورتعدم تحول رویه جاری تشکیل خواهد شد، نیت خوبی در روایت داستان خود داشته باشد. با این حال، فیلم به طور گستردهای به گفتن یک اغراق بزرگ در نظر گرفته شد، و به شدت توسط دانشمندان حوزه هواشناسی و اقلیمشناسی رد شد، به طوری که حس میکردند این فیلم بیشتر از آنکه خوب باشد، به مقصد آنها صدمه میرساند. در این فیلم، فروپاشی ناگهانی یک سیستم گردش اقیانوسی جهانی به نام گردش معکوس مدیترانهای اقیانوس اطلس (AMOC) فجایع آب و هوایی غیرقابل تصوری را به وجود میآورد که همانطور که از گفتن آن پیداست، تقریباً کل سیاره را در عرض تنها دو روز به زانو در میآورد.
علی رغم این که درست است که این سیستم حیاتی در طول زمان در حال تضعیف شدن است، اما اتفاقات فیلم با سرعتی که به عکس کشیده میبشود، مقدور نیست. این نادرستی به این علت است که اثرات زیان اور ناشی از تغییرات آب و هوایی به گمان زیادً در یک دوره وقتی طویل رخ خواهد داد، و نه در طول چند اتفاقات اقلیمی عظیم جهانی یکی بعد از فرد دیگر، که همه آنها عملاً به طور همزمان رخ خواهند داد. با این حال، علی رغم کاستیهای فیلم در عرصه دقت علمی، مطالعات نشان خواهند داد که تهدیدهای به عکس کشیده شده تا این مدت هم زیاد واقعی می باشند.
۱۰- The Boondock Saints (صدا خفه کنها میتوانند صدای شلیک را کاملاً از بین ببرند)
فیلمهایی همانند فیلم اکشن کالت کلاسیک قدیسان بوندوک زیاد تر این افترا را تداوم میبخشند که منفعت گیری از یک صدا خفه کن اسلحه، به طور موثر زیاد تر صدا را در زمان شلیک از بین میبرد. این فیلم صحنههای به یاد ماندنی تعداد بسیاری را در خود دارد که در آنها دو برادر با بازیشان پاتریک فلانری و نورمن ریدوس به یک ماموریت مذهبی برای کشتن مردان شرور میروال. یک صحنه به یاد ماندنی این فیلم در رابطه نابود کردن یک سوئیت هتل پر از اوباش روسی است. از آنجا که آنها از صد خفه کنها منفعت گیری میکردند، هیچ کس در خارج از اتاق فهمید این حقیقت نمیبشود که بارانی از گلولهها در داخل اتاق رد و بدل شده است.
کارشناسان سلاحهای گرم کلمه «سرکوبگر» را به «صدا خفه کن» ترجیح خواهند داد، چون این در واقع همان کاری است که این دستگاهها در حقیقت انجام خواهند داد. آنها به جای حذف یا ساکت کردن صدای تیراندازی به طور کامل، یا تبدیل صدای آن به صدای یک اسباب بازی کودکانه، در واقع تنها بخشی از صدای مهیب شلیک گلوله را سرکوب میکنند. در واقع صدای شلیک کردن با صدا خفه کن نیز هم چنان به اندازهای بلند خواهد می بود که در مجاورت آن شنیده بشود، به طوری که کارشناسان اظهار کردهاند که این صدا تنها بین ۲۰ تا ۳۵ دسی بل سرکوب میبشود. این بدان معنی است که شما تا این مدت هم صدای شلیک گلوله را به گفتن یک صدای بلند خواهید شنید، هر چند صدایی که زیاد تر همانند به این خواهد می بود که شما در حال گوش دادن به یک شلیک عادی خواهید می بود در حالی که گوشهایتان را گرفته اید.
۱۱- One Flew Over the Cuckoo’s Nest (تا این مدت هم در آسایشگاههای روانی از جلیقههای مخصوص منفعت گیری میبشود)
حساسیت زیاد تر و فهمیدن اجتماعی از بیماریهای روانی راه درازی در پیش دارد. با این حال، افسانهها و کلیشههای مخربی که توسط فیلمهای هالیوودی نهادینه شدند، تا این مدت هم تا به امروز ادامه دارند. در فیلم کلاسیک جک نیکلسون با نام پرواز بر فراز آشیانه فاخته او نقش یک زندانی به نام رندل را بازی میکند که به یک مرکز روانی منتقل میبشود چون بر این باور است زندگی در آنجا آسانتر از زندان خواهد می بود. با این حال، او زیاد سریع فهمید میبشود که پرستار بدنام این مرکز با سیاست مشت آهنین آنجا را اداره میکند.
نبرد ارادهها که بین رندل و پرستار ریچد رخ میدهد علتمیبشود که او بعضی اوقات با منفعت گیری از زور مهار بشود. همانند تعداد بسیاری از فیلمهای دیگر که این چنین صحنههایی را به عکس کشیده اند، این فیلم به سادگی شما را به این باور میرساند که تا این مدت هم از جلیقههای فلج کننده مخصوص بیماران روانی در این چنین مراکزی منفعت گیری میبشود.
با این حال، حقیقت این است که این وسیله بدنام از زمانها پیش به گفتن یک وسیله منسوه شده در نظر گرفته شده و منفعت گیری از آن در مراکز روان پزشکی در ایالات متحده آمریکا از زمانها پیش متوقف شده می بود. حتی در دهه ۱۹۶۰ نیز منفعت گیری از یک جلیقهها به قدری نادر می بود که عملاً دیگر وجود نداشت و اکثر مراکز روان درمانی تا دهه ۱۹۵۰ منفعت گیری از آن را متوقف کرده بودند. راه حلهای مدرن مهار بیمارانی که به آن نیاز دارند دارای مواد نرمتری است و طبق معمولً دست و پاهای فرد را به تخت میبندند.
۱۲- The Dark Knight (سپس از دستگیری تنها یک تماس میتوانید بگیرید)
سهگانه بتمن کریستوفر نولان به دلایل قابل درکی در بین طرفداران این فرنچایز افسانهای است. نویسندگیهای بینقص، بازیهای درخشان و روایتهای همراه با نبوغ، این فیلمها را به اوج فیلمهای ابرقهرمانی برای تعداد بسیاری از طرفداران این ژانر تبدیل کرده است. شوالیه تاریکی به دلایل بسیاری از دو فیلم دیگر نزدیک است و بازی فراموش نشدنی هیث لجر به گفتن جوکر یکی از دلایل این اختلاف است. در سکانسی که تصاویر ماندگاری خلق میکرد که تا به امروز در همه گوشه و کنار شبکههای اجتماعی دیده میبشود، جوکر دستگیر و زندانی میبشود. او در حالی که در سلولش چشم به راه است، یک پلیس را گروگان میگیرد و میگوید که بر پایه قانون میخواهد از اجازه یک تماس تلفنیاش در بازداشت منفعت گیری کند. این درخواستی است که در تعداد بسیاری از فیلمهای جنایی دیده میبشود؛ اما مسئله اینجاست که کلیشه تماس تلفنی زندانیان مدام زیاد پیچیدهتر از آن چیزی بوده که در فیلمهای سینمایی نشان داده میبشود.
تنها مجاز بودن به برقراری یک تماس تلفنی بعد از بازداشت امکان پذیر شما را در موقعیت زیاد سختی قرار دهد که در آن باید بین تلفن زدن به یک وکیل، یا مطلع کردن خانواده از اتفاقی که برایتان افتاده، باید یکی را انتخاب کنید. به همین علت، حق تماس تلفنی در آمریکا از ایالتی به ایالت دیگر متفاوت است و تعداد بسیاری از آنها به طور قانونی به بازداشت شدگان اجازه بیشتر از یک تماس تلفنی را خواهند داد. برای مثال، در کالیفرنیا، در واقع به شما اجازه داده میبشود که «حداقل سه تماس تلفنی کامل» برقرار کنید.
۱۳- Jaws (جثه و رفتارهای کوسه سفید غول پیکر)
در حالی که آروارهها قطعا یک فیلم سرگرم کننده و افسانهای می بود، اما با همه پیروزی هایش، متاسفانه افسانههای مخرب بسیاری را در رابطه کوسهها نیز در مخاطبان نهادینه کرد. در این فیلم یک شهر ساحلی در نیوانگلند دیده میبشود که بعد از دعوا یک کوسه بزرگ اغاز به شکار و کشتن افراد حاضر در ساحل، در رعب و وحشت فرو میرود. با این حال، با وجود همه جذابیتها و پیروزیهای فیلم، اغراقهای بسیاری در این فیلم در رابطه کوسهها صورت گرفته است.
موجودی که در فیلم به عکس کشیده شده می بود، کم و بیش همانند یک کوسه سفید بزرگ به نظر میرسد. اما اندازه آن اغراقآمیز می بود چرا که این چنین کوسه هایی، اگرچه غول پیکر می باشند، اما آنقدرها بزرگ نمیشوند. آنها این چنین طبق معمولً به انسانها دعوا نمیکنند و قطعاً با نوعی اشتهای شدیدی که در فیلم به عکس کشیده میبشود شکار نمیکنند. از آنجایی که این کوسهها متابولیسم زیاد کندی دارند، بعد از خوردن یک وعده غذایی بزرگ، به طور کلی برای زمان طویل با تنبلی همه در آب شنا میکنند تا غذا هضم بشود.
۱۴- Star Wars: Episode IV – A New Hope (صدا در فضا)
فرانچایز جنگ ستارگان یکی از محبوبترین فرانچایزهای علمی تخیلی است که تاریخچهای سینمایی آن چندین دهه قدمت دارد. همان طور که فیلمهای اولیه این فرانچایز پیشگامانه و باورنکردنی بودند، این فیلمها یک افترا رایج دیگر را نیز تداوم بخشیدند – این که صدا میتواند در فضا شنیده بشود.
در طول تعداد بسیاری از نبردهای فضایی حماسی که در فیلمهای جنگ ستارگان به عکس کشیده میبشود، صدای شلیک سفینههای فضایی به یکدیگر، انفجارها و دیگر افکتهای صوتی دائماً به گوش میرسد. یقیناً این موارد برای شوق انگیزتر کردن این چنین صحنههایی الزامی بودند، اما از نظر فنی منطقی به نظر نمیرسیدند.
صدا تنها به این علت شنیده میبشود که از طریق ارتعاشات مولکولها و اتمهای حاضر در محیطهای گوناگون همانند هوا یا حتی آب حرکت میکند. اگر چه فضا یک خلاء کامل نیست، اما فاصله زیاد بین ذرات در فضا به قدری است که صدا چیزی برای منفعت گیری به گفتن محمل ندارد و در نتیجه هیچ چیزی برای شنیده شدن باقی نمیماند.
۱۵- Snakes on a Plane (می توانید زهر مار را با مکیدن از بدن خارج کنید)
مارها در هواپیما یک فیلم آبکی در رابطه موجودات ترسناک می بود که هیچ زمان قرار نبوده است فردی آن را جدی بگیرد. اکشن این فیلم ناشی از یک نقشه شیطانی برای آزادی یک زندانی خطرناک در میانه انتقال با یک پرواز تجاری می بود. در این نقشه ناظر آزاد شدن دستهای از مارهای خطرناک در هواپیما هستیم، در حالی که از هورمون خاصی برای تهاجمیتر کردن آنها و دعوا به همه مسافران منفعت گیری شده است. همانطور که انتظار میرود، بعد از رها شدن مارها، افراد بسیاری گزیده و کشته خواهد شد. با این حا، در یک صحنه، بعد از گزیده شدن یکی از افراد، شخصیت فرد دیگر زهر را از بدن او میمکد تا او را نجات دهد. این یک افسانه رایج است که در تعداد بسیاری از فیلمهای دیگر نیز نشان داده شده است.
در حالی که از نظر فنی مقدور است، گمان مدیریت پیروزیآمیز این کار، همراه با خطراتش، این کار را به عملی تبدیل میکند که فرد هیچ زمان نباید تلاش کند آن را انجام دهد. اول این که زهر با چنان سرعتی در جریان خون فرد حرکت میکند که عملاً مکیدن به موقع آن غیرممکن است. دوم، این که مقادیر زیاد میکروبهای حاضر در دهان انسان میتواند گمان عفونت ناشی از نیش را افزایش دهد و اوضاع را بدتر کند. در نهایت، اگر فردی که تصمیم استخراج زهر از طریق مکیدن با دهان را دارد، زخم یا بریدگی در دهان خود داشته باشد (حتی زخمهای کوچک)، خطر انتقال زهر به بدن خود او نیز وجود دارد.
۲۲۰