عادیسازی و عادیانگاری بلای جان هر موضوعی است. عادیسازی همچون یک سلول سرطانی رشد میکند و همه سیستمهای حیاتی را نابود خواهد کرد و وقتی فرد به وجود آن پی خواهد برد که دیگر کار از کار قبل است.
عادیسازی و عادیانگاری بلای جان هر موضوعی است. عادیسازی همچون یک سلول سرطانی رشد میکند و همه سیستمهای حیاتی را نابود خواهد کرد و وقتی فرد به وجود آن پی خواهد برد که دیگر کار از کار قبل است. عادی انگاری ضایعهای است که اگر به مسائل اساسی و زیربنایی ورود اشکار کند تاثییر مخرب خود را چندبرابر خواهد کرد. بعضی اوقات این عادی سازی با اتکا به داشتههایی در قبل خود را تحکیم میکند و آینده را به مرحلهای از انحطاط میکشاند که غیرقابل جبران باشد. دور از اغراق است اگر بگوییم بزرگترین قربانی عادیانگاری در شرایط جاری استان اصفهان و کوله بار مشکلاتش است. احتمالا یکی از با اهمیت ترین دلایلی که اصفهان و مشکلاتش را سال به سال در کنار هم بدون هیچ تغییری نگهداشته همین چالش است. اما در صورتی که ریشه این نوشته را بازدید کنیم به چهرههای غریبه و غیر بومی برخورد نخواهیم کرد نزدیکتر از آنچه فکر کنید سنگ بنا عادیسازی چالش ها را تبدیل به خوراکی برای مخاطب کردهاند. هنگامی برای معارفه اصفهان در سطح ملی هم چنان از رودخانهای پرآب و آسمانی آبی و بناهایی محکم با رنگهای دلفریب منفعت گیری میبشود.
این یعنی حقیقت یک تمدن به سختترین شکل ممکن با ابزار عادیانگاری دچار سانسوری بزرگ شده یعنی هم چنان با چنگ زدن به قبل تلاش میکنیم فراموش کنیم آنچه بر سر یک باغ شهر آوردهایم و آن را به سقوط نزدیک کردهایم و نتیجه آن ارامش چالش در منطقه خواهد می بود. قبل از هرچیز باید حقیقت را بدون هیچ سانسور پذیرفت و برنامهای ریشهای جهت حل آن در پیش گرفت. اصفهان به کلمه مسئولان برخوردار در قربانگاه عادی انگاری هر روز جان میدهد و تحول نگرشی اساسی برای اصلاح حالت این خاک پرعطش اندیشیده نمیبشود در صورتی که شرایط نه تنها عادی نیست که شرایط فوق اختصاصی است