به گزارش اصفهانیا
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، معضل گسترش بیرویهی تهران، قضیهای است که از دههها قبل گریبانگیر مسئولان حکومتی و از همه مهمتر شهرداران پایتخت بوده است؛ گسترشی که در پی ورود ایران به مدرنیته اغاز شد و در نیمهی دوم پهلویِ دوم اوج گرفت و تا تا این مدت نیز ادامه دارد. همزمان با این گسترش و مهاجرت بیرویه از سوی شهرستانها به سوی پایتخت ایران، معضلات این شهر نیز رفتهرفته بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که در سال ۱۳۴۳ سیوپنج درصد جرایم همه ایران در تهران روی میداد و هشتاد درصد خودکشیهای سرزمین نیز مربوط به این شهر می بود. گزارشی که در پی میخوانید بخشی از تحقیقات موسسهی تحقیقات و مطالعات اجتماعی درموردی مصائب پایتخت در آن برهه است که مجلهی خواندنیها در اختصاصینامهی نوروزی خود به تاریخ ۲۹ اسفند ۴۳ به نقل از مجلهی «روشنفکر» انتشار کرد:
جمیعیت تهران به فاصلهی سیوچند سال نزدیک به ده برابر افزایش یافته است. یعنی شهری که در سال ۱۳۰۶ دویست و سی هزار نفر جمعیت داشت، امروز [۱۳۴۳] نزدیک به دو میلیون نفر جمعیت دارد… یعنی به طور تقریب هر سال نزدیک به صد هزار نفر بر جمعیت این شهر افزوده شده است، از این صد هزار نفر، چهل هزار نفر جزو افزایش طبیعی جمعیت است و شصت هزار نفر جمعیت از طریق مهاجرت از دیگر شهرستانها و دهات به این جمعیت افزوده شده است. کثرت جمعیت و جذب مردم شهرستانها به وسیلهی پایتخت علتشده است تا تهران بزرگ شود. خانههای پراکنده، واحدهای مسکونی که در گوشه و کنار نقاط تهران و حومه افتاده است.
مطابق آمارگیری و بازدیدهایی که شده است در سال ۱۳۳۹ یعنی چهار سال پیش هزار بنگاه معاملاتی در تهران کارشان تجارت زمین بوده و در حالی که مساحت اشغالشدهی تهران ۱۳.۳ هزار هکتار بوده است در همان حال به مساحت بیشتر از ۲۵ هزار هکتار خرید وفروش صورت میگرفته است.
تازه با این تب سرسامآور معامله های زمین و مسکن، آمار رسمی مشخص می کند که ۴۱ درصد از خانوادههای تهران، هر خانوادهای فقط در یک اتاق زندگی میکنند یعنی بیشتر از دویست هزار خانوار تهرانی مسکنشان منزلشان و ماوایشان یک اتاق است.
خلاصه اینکه تهران با چنان سرعتی بزرگ شده است که به هیچ وجه مجالی برای اندیشه حوالی نیازهای این شهر بزرگ و این مردم نمانده است. عدهای از شهرها به تهران آمدهاند، عدهای در خود تهران ساکن بودهاند، و این تجمع و آش درهم جوش بی هرگونه مطالعهی اجتماعی و بدون آنکه نقشهای برای زندگی آنها نقل باشد مسائل و بیماریهایی برای شهر به وجود آوردهاند.
تا جایی که علمای جامعهشناس امروز بیماریهای روحی جوانان، عصیان نسل غربزدهی امروزی، تمایل بیکاران به جرایم، وقوع خودکشیها، وجود فحشای بیبندوبار همه و همه را ناشی از ناهنجاریهای حاضر پایتخت میدانند.
شهر جرایم و مجرمین
متاسفانه در رابطه مجرمین و جرایم آنها آمار صحیحی در دست نیست ولی یک آمار مشخص می کند که سیوپنج درصد پروندههای جنایی سرزمین مربوط به تهران و وقوع جرم در پایتخت بوده است یعنی بیشتر از یکسوم جرایم در شهر تهران روی میدهد در حالی که جمعیت پایتخت به نسبت جمعیت کل سرزمین کمتر از یکدهم است.
قیاسی همین دو آمار مشخص می کند که عقدههای اجتماعی تا چه حد حیات مردم این شهر را دستخوش هیجانات روحی ساخته است و تا چه مقدار تداوم متعادل یک زندگی را دگرگون ساخته است.
از این جرایم که بگذریم به جرمهای خاص شهرنشینان میرسیم. در جرمهای شهری احتمالا تهران از هر نظر کمنظیر باشد. خلافکاریهای جوانان، عصیان آنها و گرایش به هر چیزی که نمودار روح عاصی و ناآرام جوانان است نموداری از این مظهر ناهنجاری و بیماری شهر ماست.
روزی نیست که باندی خلافکار کشف نشود و در این باند تنی چند از جوانان دیده نشود. و در این بین چه بسا جوانانی که تنها فقر عامل گرایش آنها به باند خرابکار و یا دزد نبوده است و صدها عامل دیگر وجود داشته است و یکی از آن عوامل عدم وجود محیط مساعد برای رشد و خودنمایی طبقهی جوانها است.
نسل عاصی و بیآرامی که همه چیزش را در حد افراط میپسندد، موزیک دلخواه خود را در ریتمهای تند جاز، آواز را در صدای بلند و نعرههای گوشخراش – انحراف را در حد نزدیک به سقوط میپسندد و میطلبد…
به این عامل عصیانی که ناشی از جوانی، آن هم جوانی بدون آموزش است هزاران عوامل دیگر نظیر فقر و بدبختی را اضافه کنید و در نتیجه شرح حال و سرنوشت آنان را در لابهلای هزارها پروندهی گوناگون که در دادسراهای تهران به روی هم انباشته شده است بخوانید و ببینید.
این نسل جوان را به همین آسانی نمیتوان رها کرد. مسائل آنها، مشکلات آنها، ناراحتیهای محیط آنها برایشان چنان موقعیتی به وجود آورده است که آنها که باسواد و اهل مطالعه می باشند دست به دامان مواد مخدر میزنند و به کام عفریت هروئین، این شیطان سفید میافتند و سطحیها و عامیهایشان دچار یک غربزدگی مضحک خواهد شد و به طور مقلد صرفی از جنبههای انحرافی فیلمهای آمریکایی درمیآیند.
احتمالا اینها خصوصیاتی از زندگی و اقتصاد شهری باشند ولی هیچ زمان در هیچ اجتماعی به آن حد که در پایتخت ما ترویج گرفته است وجود نداشته و صورت زشت و کریه خود را نشان نداده است.
فحشا در تهران
فحشا که جامعهشناسان آن را در عداد یک جرم دیگر شهری قرار دادهاند متاسفانه در پایتخت ما تعلق به یک محله ندارد… به قول معروف یک محلهی بدنام است و در گوشه و کنار تهران صدها خانهی گمنام میتوان دید که زنان در پناه آن به این شغل و به این کار مشغولاند و یا به قول جامعهشناسان مرتکب این جرم خواهد شد.
باید بیپرده او گفت که فحشا به محلات شمال شهر نیز سرایت کرده است و شبها در پناه خیابانهای خلوت و در گوشه و کنار پیادهروها زنان روسپی را میتوان دید که به بدترین صورت و شکل ممکن خودفروشی میکنند.
به علاوه مراکزی در شمال شهر وجود دارد که صورت ظاهر آن به آن شکل نیست و روسپیان آن برای ادامهی حیات و گذران معیشت ناگزیر به این راه کشانده نشدهاند. اینها را تعداد بسیاری مسائل دیگر غیر از قضیهی احتیاج و زندگی و احتمالا فقط جنسیت به دور هم جمع کرده است و مجالس و مراکزی محرمانه و مخفی به وجود آورده است که رقص «استریپتیز» ابتداییترین برنامهی آن است.
خلاصه کنم همه چیز در شهر تهران مظهری از تضاد و تناقض است. این شهر تضادهاست، شهر برخوردهاست. در شهر بررسان فیلمها پیراهن رقاصهای را که در فیلم میرقصد کنترل میکنند که از یک مقدار معین بالاتر نرود. اما در همان شب که از نمایش این تکه فیلم جلوگیری میشود، در کافهها و کابارههای مخصوصِ طبقهی اعیان و اشراف رقاصههایی دیده خواهد شد که زیاد سختتر و عریانتر از رقاصهی فیلم حذفشده روی صحنه ظاهر خواهد شد. در همان زمان که کملین [دانایان] قوم در مجلس و روزنامهها علیه جوانانی که فیالمثل به فلان فیلم میروال و آواز و حرکات چند جوان عصیانگر را تماشا میکنند دعواور خواهد شد در کابارههای شمال شهر نسخهی بدلهای همان جوانها به طور زنده خودنمایی میکنند و چه بسا که همان منتقدین صبح که از فیم انتقادها کردهاند، بهبهو و ثناخوان شب این آوازهخوانان می باشند!
شهر خودکشی
تهران را اگر شهر خودکشی و انتحار بنامیم سخنی به گزاف نگفتهایم. یک جامعهشناس فرانسوی معتقد است که «خودکشی بیشتر از همه ناشی از پیچیدگی زندگی و سردی و بیمهری محیط شهری است» و تهران این بیمهری و این سردی و این پیچیدگی را بیشتر از همهی شهرهای ایران دارد، بیمهری خاصی که جونان را از کوره به در میسازد و آنان را از جدال زندگی باز میدارد.
آمار مشخص می کند که از هر پنج نفری که در ایران خودکشی میکنند چها نفر ساکن تهران می باشند و این آمار بار دیگر محیط پیچیده و عصیانبار پایتخت ما را مشخص می کند.
خودکشیها عوامل بسیاری دارد اما عمدهی آن ضعف در برابر شداید زندگی است. ضعف در برابر مخارج، ضعف در برابر هزینهی زیاد و درآمد کم و حوادث عشقی و ناراحتیهای آن که به خودکشی منجر شود زیاد کم و نادر است.؛ چون که افسانهی عاشق و معشوق وفادار و لیلی و مجنون با لیاقتی قر پرتلاش بیستم نیست!
شهر دیوانه و دیوانهها
آمار بیماران روانی در این شهر مشخص می کند که تهران زیاد سریع و زیاد زیادتر از دیگر نقاط ایران آدمها را دیوانه میکند و اعتدال عقلی آنان را به هم میزند. یک آمار نیمهموثق حکایت دارد که در یازدهماههی سال جاری (۱۳۴۳) فقط ۱۱۸۵ نفر دیوانه توانستهاند دیوانگی خود را به تصدیق ادارهی پزشکی قانونی برسانند و از نعمت بستری شدن در بیمارستانهای روانی یا تیمارستان منفعتمند شوند!
و این سعادت بزرگی است چه به قول رئیس ادارهی پزشکی قانونی «هماکنون هزاران نفر مبتلا به بیماری روحی می باشند که آزادانه بین مردم زندگی میکنند.»
دکتر رضاعی استاد دانشگاه در بیانات خود در کنفرانسی که سال پیش عیب کرد او گفت: «در سال ۱۲۹۶ شمسی تیمارستان تهران با ۲۰ بیمار گشایش یافت و در آن موقع جمعیت شهر تهران دویست هزار نفر می بود» یعنی نسبت بیماران روانی و جمعیت یک در ده هزار بوده است اما در سال ۱۳۳۶ یعنی سپس از چهل سال بعد از افتتاح تیمارستان که جمیعت تهران بالغ بر یک میلیون و پانصد هزار نفر می بود تعداد بیماران در بیمارستان به ۱۵۰۰ نفر بالغ شد و نسبت طی چهل سال از یک در ده هزار به یک در هزار رسیده است و این نسبت همچنان رو به افزایش است.
و این تازه آمار و نموداری است از تیمارستان و نه بیمارستانهای خصوصی و دیوانههای عالیجاه که اقوامشان آنها را به تیمارستان نمیفرستند و در بیمارستانها بستری خواهد شد…
شهر بیکارها و گداها
نابسامانیها و ناهنجاریهای شهری در پایتخت ما با همین مختصر آخر نمییابد. یکی دیگر از نابسامانیهای این شهر وجود بیکاران است که به هر حال حقیقتی است و این حقیقت را با همهی تلخیهای آن باید پذیرفت، بیکار از طبقهی کارگر گرفته تا نوع تحصیلکردهی آن که همان دیپلمهها باشد در گوشه و کنار شهر پراکندهاند.
نگاه به یکی از اعلانات استخدام که فلان دستگاه انتشار میسازد و سپس نگاهی به لیست داوطلبان استخدام این حقیقت را مشخص می کند. در سال قبل که وزارت سرزمین به جستوجو برنامهی اسبق خود در صدد برآمد که قسمتداران لیسانسیه و دیپلمه استخدام کند آنقدر هجوم آوردند که وزارت کشوریها سرسام گرفته بودند و تا این مدت هشتصد نفر بقیهی این دیپلمههای بیکار که از شهرستانها آمدهاند در گوشه و کنار مسافرخانهها سرگردانند. این عده را از ابتدا برای نظامماموریت امتحان و دستچین کردند و سپس که نوشته الحاق نظامماموریت به وزارت سرزمین منتفی شد این عده نیز بلاتکلیف ماندند.
وجود بیکار در تهران مظهر فرد دیگر از زشتی این شهر بیقواره است، شهری که بینقشه بزرگ شده است، بیمقصد مظاهری از تمدن را جذب کرده و زشتیهای بسیاری باقی گذاشته است.
گداها مظهر فرد دیگر از این زشتی است. با اینکه در تهران گداخانه دارد و صورت تازهتری از آن به نام اردوهای کار است و ماموران در این گوشه و آن گوشه ولگردان را جلب میکنند ولی در کوی و برزن و کوچهای نیست که گدایی از شما سوال نکند، اتومبیلتان را سر هر چهارراه که نگاه دارید مشتی بچه و بزرگ ژولیده و عریان بر سر آن میریزند و چندین دفعه بر سر یک ریال دستمزد احتمالی که امکان پذیر نصیبشان شود یکدیگر را خونین و مالین میسازند… اکنون به این عده افلیجها، ناقصها، کورها و شلها، زنهای بچه به بغل را باید اضافه کرد…
تهران فقیرنشین
احتمالا از این گفتن شگفتی کنید اما شگفتی ندارد، تهران با همهی عظمتش با همهی عمارتهای سر به فلک کشیده و بلند و رفیعش محلههای فقیرنشین دارد. جنوب شهر را میگویم؛ زاغهها را میگویم، بهجتآباد قلب تهران را میگویم.
بانو فقیه سرپرست اردوگاه جنوب شهر در گزارش خود در سمینار مسائل اجتماعی حوالی عدهای که در جنوب خیابان شوش زندگی میکنند اینطور او گفت:
«بخشی که به گفتن کویهای فقیرنشین جنوب شهر مورد او گفت و گو میباشد در جنوب خیابان شوش واقع شده است. یقیناً مردمانی هم که در ناحیهی شمال خیابان شوش زندگی میکنند کم و بیشتر از نظر شرایط زندگی با افرادی که در ناحیهی مورد نظر به سر میبرند شباهت دارند… به طور کلی از نظر مسکن و دیگر شرایط اجتماعی افراد ساکن در این قسمت را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: ۱- عدهای که در خانههای واقع در کوچه و خیابانها زندگی میکنند. ۲- گروهی که ساکن گودالها می باشند. ۳عدهای که در کاروانسراها به سر میبرند.»
همین خانم در جای دیگر گزارش خود میگوید:
«در جوی این کوچهها مایع غلیظ و سیاهرنگی جریان دارد که به حوضها و آبانبارها سرازیر میشود و این آبی که در حقیقت فاضلاب شمال شهر است به مصرف شستوشوی ظروف و پختوپز مردم ساکن در این خانهها میرسد. این خانوادهها آب آشامیدنی خود از آبفروش دورهگرد میخرند که آن را در سطلهای روباز به منزلشان میآورد و چون برخی از کوچهها تنگ میباشد و چرخ آبفروش داخل آنها نمیشود در نتیجه ناگزیرند راه بسیاری همین سطلهای روباز را به دست گرفته و به خانهها برسانند، برخی از مردم توانایی خرید آب را ندارند و آب آشامیدنی خود را از شیر فشاری که طبق معمول دور از خانهها است برمیدارند.»
خانم فقیه میگوید:
«در تکه شمال شوش هم گودالهای بسیاری هست همانند گود عربها، گود معصومی و دیگر گودهایی که در خیابان غار وجود دارد.»
در رابطه گودال میگوید:
«گودال قطعه زمین مسطحی است که چندین متر از کف خیابان پایینتر است و مساحت آن به تفاوت بین دو هزار تا چهل هزار متر مربع است که در نتیجهی برداشتن خاک و منفعت گیریی آن جهت آجر، به این صورت درآمده است و سپس از اینکه کورهها بهمرور زمان به خارج شهر منتقل میشود، صاحبان این زمینها آنها را به قطعات کوچک تقسیم کرده و فروختهاند و در نتیجه امروز قضیهی گودال و گودالنشینان به وجود آمده است. از خیابان مشرف بر گود، درهی عمیقی دیده میشود که مملو از مربع مستطیلهای کاهگلی است. این اشکال در واقع بام خانههای داخل گود است. تعداد بسیاری از این بامها چندین متر از سطح خیابان نیز پایینتر می باشند. ساکنین این گودها با بیست الی سی پله به داخل گود داخل خواهد شد.»
قسمت دیگر فقیرنشین تهران کلبههای گلی شمال شهر است. خانم پاکروان در گزارش خود میگوید:
«در ده سال قبل عدهی ساکنان این زاغهها از ۱۳۵۰ نفر به چهارده هزار نفر رسیده است.»…
۲۵۹۵۷
دسته بندی مطالب