به گزارش اصفهانیا
حسین قره: برگشت برخی از چهرهها به صداوسیما و برنامهسازی آنان قطعاً اتفاق پسندیدهای است، مخصوصاً اگر مخاطبان کوچیده از سازمان صداوسیما باری دیگر به هنرمندان و برنامهسازان مطمعن کرده و تلویزیون را برای دیدن انتخاب کنند، سازمان عریض و طویلی که با پول بیتالمال و همگانی سرپاست و دست در جیب امروز و آینده مملکت دارد.
از این تغییرات چند سرفصل باقی میماند که باید درمورد آنان سخن بگویید کرد و به نقد و بازدید گذاشت. اولین مسئله مهم این است برگشت مجدد برخی از چهرهها چه مقدار هزینه داشته است، این یک قضیه عمومی است. بر پایه قانون اساسی همه مقامات باید برای هر آنچه در سازمان و نهاد در اختیار دارند، پاسخگو باشند. اگر آقایان جبلی و جلیلی تلویزیونی خصوصی را اداره میکردند و هزینههایش را درمیآوردند، خودشان میدانستند و درآمدها و هزینه کردهایشان ولی هنگامی سال ۱۴۰۲ نزدیک ۸ هزار میلیارد تومان از بودجه ملی را در اختیار داشته و در سال ۱۴۰۳ این رقم به ۲۴ هزار میلیارد تومان رسیده است، باید برای همه مطرحهایی که اجرا کرده و میکنند پاسخگو مردم باشند.
ارتجاع دیگران تا ناکامی مطرح تحول و چهره سازی
ماجرای مطرح تحول از آنجا اغاز شد که آقایان قبل از گرفتن سمت در سازمان، مدیریت قبل آن را واپسگرا و ارتجاعی میدانستند، آنها اصرار داشتند که آوردن چهرههای محبوب مردم یک توطئه فرهنگی است که به تصمیم تشکیل ارتجاع و برگشت تدریجی به قبل برنامه ریزی شده است. این گروه که در بیرون از سازمان قوت سیاسی داشته و به جریانی خاص و تندرو وابسته می باشند؛ تلاششان آن می بود تا سازمان صداوسیما را با همه نیرو در اختیار گرفته و آنچه خود میخواهند به اکثریتی از مخاطبان تلویزیون تحمیل کنند.
ناظر مثالش هنگامی است که جلیلی در نشستی به دعوای مدیران قبل سازمان اشاره کرده و میگوید: «موضعشان ارتجاعی است، در بین معاونین و رئیس صداوسیما دعوا بر سر این است که فلان هنرپیشه فیلمفارسی را بیاوریم آنهم در شب یلدا و پیک آنتن رسانه ملی، جریان ارتجاعی حاکم هست متأسفانه بر رسانه ملی ما، آنها اعتقادشان این است که باید برگردیم.»
منظور جلیلی به گمان زیادً برنامهای است که مهران مدیری با وجود ناصر ملکمطیعی ساخت و هیچزمان قسمت نشد. بماند که این جریان هنگامی خود به سراغ تخریب گروه رقیب میروال، مدیران فرهنگی دهه اول انقلاب را مقصران حذف چهرههای همچون فردین و ملکمطیعی میدانند، و هنگامی خود در کرسیهای مدیریت نیستند، اگر فردی قصدی برای آوردن آن چهرهها داشته باشد، عکس العمل تند و افراطی نشان خواهند داد، اما هنگامی خود بر مسند مینشینند، ارتجاع دیگر آخر مییابد و وجود شخصیتها از عباس قادری، ایرج خواجه امیری تا تتلو بلامانع است.
مسئله دیگر این است، آقایان در مطرح تحول، به جستوجو چهرهسازی بودند. چهرههایی نزدیک به جریان خود، چهرههای که در تعبیر سیاسی این روزها خواهد شد جوانان انقلابی. برنامههایی همچون سیدخندان و پاورقی و… محصول ایده چهرهسازی است. افرادی که در روبه رو گمان برگشت برنامهسازان همچون رضا رشیدپور موضع گرفتند و وقیحانه انها گفتند: «مگه ما اسکول نظامیم و…» ادبیاتی شگفت که نشان از خواستگاه فکری خود و جریانشان داشته و دارد. این هجمه یقیناً با ورود پیمان جبلی به سود آنان ختم شد و همه فهمیدند که آن مجری اسکول نظام نبوده است و فاکتور و هزینهای که برای یک تلویزیون ملی داشته و نوشته، خواهان دارد و پرداخت میشود.
این حمایتیک جانبه و حذف تعداد بسیاری به سود جریان اندک هیچ دستاوردی نداشت بهجز ریزش مخاطب. به گواه آمارهای خود تلویزیون مخاطبان ۷ تا نهایتاً ۱۰ درصدی برای چهرهسازی؛ جواب مردم به طرحی می بود که آقایان روی آن برنامهریزی کرده بودند.
برگشت چهرهها از مجریان تا بازیگرانی همچون امیرحسین مدرس، فرزاد حسنی، مهران غفوریان و ایرج طهماسب و گروهش تا برگشت و ساخت سریالهای نون خ (سریال که غیر می بود برای شبکه نمایش خانگی ساخته شود ما به بنا به دلایلی این اتفاق نیفتاد)، پایتخت و… تنها یک امر را نشان داد، مطرح آقایان ناکامی خورده است و آن هزینه کلانی که روی دست مردم و مملکت گذاشتهاند، جواب نداد. برنامهسازی برای تلویزیون و جذب مخاطب و مردم قواعدی دارد. مخصوصاً در این روزگار که مردم مختار می باشند و همچون دهه شصت اجباری در انتخابها تک رسانه نیست، اگر با آن قواعد بازی نکنید جز خسران و صدمه زدن به بیتالمال حاصل فرد دیگر ندارد.
مردم بازمیگردند یا این هزینهها اضافه است
با همه این اوصاف باز آمارها باید راه را نشان دهند، از آنجایی که برخی از منبع های همچون مدیر قبل روابط عمومی صداوسیما در شبکه ایکس نوشته است که برای وجود هر سلبریتی در برنامههای نوروزی تلویزیون بین ۲۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تومان هزینه شده است، باید اقبال مردم را مورد بازدید قرار بگیرد و آمارها بگویند که با دقت به هزینههای انجام شده مردم به هنرمندان مطمعن کردهاند و بهواسطه وجود آنان باری دیگر صداوسیما را انتخاب کرده یا نکردهاند، باید ماند و دید ترفند و تکنیک آقایان جواب داده و این سازمان توانسته با دقت به حذف یکی از رقبای خارجی صداوسیما که در ساخت برنامههای عامهپسند توانمند می بود، مخاطب خاکستری و سرگردان را به دست آورد. اگر این اتفاق افتاده باشد، باید زیاد تر به سمت خواستههای مردم حرکت کنند نه این که فقط در یک شب و در مجموعه برنامههای نوروزی و چند سریال اتفاقی محدود و گذری رخ بدهد. تحول رویکرد آقایان و بازتاب عقاید مردم در حالتی آینه وار میتواند تبدیل کسب مطمعن عمومی و برگشت اندوخته اجتماعی برای بزرگترین و پرهزینهترین سازمان فرهنگی شود. بازتاب عقاید مردم و قسمت بزرگی از جریانات فکری سرزمین در چند برنامه گفتگو محور در بازه وقتی انتخابات مجلس و سپس از آن نوروز ۱۴۰۳ میتواند، سنگ محکی باشد برای استمرار یک روال رو به آینده. چرا که توانایی پرهزینه دو سال قبل نشان داد، هرچقدر رسانه را در اختیار عدهای محدود بگذارید و بر یک خط فکری اصرار بورزید جز هزینه زایی و دور شدن مردم نتیجه در بر نخواهد داشت. مردم حتی اگر انتخاب فرد دیگر نداشته باشند، هیچ اجباری در انتخاب نمیبینند و راهی برای خود مییابند.
جبلی؛ سیاست درهای باز درهای بسته
اصرار پیمان جبلی به این که او درها را باز گذاشته است و این هنرمندان بودند که برای ساخت برنامه به صداوسیما نمیآمدند، در نوع خود مسئله عجیبی است. او در گفتگو با تسنیم با اشاره به برگشت هنرمندان، پافشاری میکند:
این روال جدیدی نیست از روز اول هم اظهار کردیم صداوسیما خانه هنرمندان، خانه افرادی که در قالب هنر و برنامهها و وجود در تلویزیون میخواهند برای مردم ساعات خوشی را خلق کنند و میخواهند به سرزمین و مردمشان خدمت کنند، است، تکرار میکنم این نوشته را از روز اول حرف های بودیم؛ اما از اغاز سال ۱۴۰۲ کم کم این علاقهمندی و اظهار آمادگی از سویِ چهرههایی که فکر میکردند صداوسیما احتمالا محدودیتی برای وجود آنها تشکیل کرده زیاد تر شد. در واقع فهمید شدند این که تصورشان غلط بوده و نتیجهی آن ناشی از شیطنتهای رسانهای است که احتمالا جریانها و افرادی که دلشان نمیخواهد صداوسیما، صداوسیمایی با وجود چهرهها باشد.
اکنون خوشبختانه چهرهها فهمید شدند این فکر غلطی بوده و بهمرور زمان اظهار آمادگی کردند و اکنون میبینیم یک طیف متنوعی از هنرمندان در تلویزیون وجود دارند. احتمالا مصداق بارزِ آن هم برنامههای نوروز باشد که چهرههایی هم به جمع چهرههای برگشته به تلویزیون اضافه شدهاند، به این معنی که رفتهرفته ناظر وجود افراد بیشتری در قاب تلویزیون هستیم.
این که جبلی کوچ اجباری و حذف چهرهها و برنامهسازان را شیطنت رسانهها میداند، مسئله عجیبی است، کدام رسانه نگذاشت و شیطنت کرد و مانع ورود عادل فردوسی پور، رضا رشیدپور، رامبد جوان، سروش صحت، مهران مدیری و… به تلویزیون شد. این چهرهها مثالی و شاخص است. امروز کدامیک از کارگردانان همچون حمید نعمتالله، شهرام شاهحسینی، محمدرضا هنرمند، کمال تبریزی، مسعود جعفری جوزانی و… برای ساخت سریال در تلویزیون برنامه دارند. این در حالی است تعداد بسیاری از کارگردانان سینما ایران حتی افرادی همچون اصغر فرهادی کار تصویرشان را با تلویزیون اغاز کردهاند یا سریالی را برای آن ساختهاند.
عباس قادری و ایرج خواجه امیری خوانندگان کوچهبازاری
تصمیم جدل نیست که برگشت و ارتجاع تا کجاست، آقایان اگر قرار می بود ایرج خواجه امیری که استادی در آواز است و صدایش روی همه آوازخوانیهای محمدعلی فردین می بود را به تلویزیون دعوت کنند و خوانندهای فرد دیگر ترانه «تکه سنگ» عباس قادری را بخواند، واقعاً در این دو سال جز اتلاف منبع های ملی کار فرد دیگر نکردند.
عباس قادری، جواد یساری، نعمت آغاسی و… ایرج خواجه امیری فارغ از این که چه جایگاهی در آواز سنتی ایران دارند؛ اما بیشک جزئی از هنر عامه و خوانندگان ترانههای کوچهبازاری تعریف خواهد شد، درواقع خوانندگان این جریان، از نظر موسیقیایی در دست خوانندگان فولکلور و مردمی (پاپ) قرار میگیرند. خوانندگانی که مفاهیم ساده شده از عشق و زندگی را روایت میکنند، این گروه از خوانندگان بخشی از بدنه مهم فرهنگ یا فرهنگساز نیستند، هم چنان که فیلمفارسی نبوده است. این گروه وقتی پرفروشترینها بودند و گوی را از رقبای خود، خوانندگان پاپی همچون (که زیاد تر در دوره پهلوی دوم با الگو گرفتند از فرهنگ موسیقیایی غربی مخصوصاً اروپایی و آمریکایی ترانه و آهنگ نوشتند و خواندند.) ویگن، ابراهیم حامدی و… ربوده بودند. یقیناً ماجرای استاد ایرج خواجه امیری با دیگر خوانندگان این دست متفاوت است، او در زمان خود اتفاق می بود و توانایی تعداد بسیاری داشت، او همچون زندهیاد گلپا، جمال وفایی و برخی از خوانندگان زن آن دوره، با آنکه آواز ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی را آموخته بودند اما در تلفیق با موسیقیای که از غرب میآمد آثاری تازه خلق میکردند و میخواندند و… اگرچه ایرج خواجه امیری یکی از صدای زیاد خوب می بود، اما به علت کثرت کار در فیلمفارسی و خواندن هر نوع ترانهای در جریان مهم و اثرگذار فرهنگی قرار نگرفت و با آنکه توانایی تعداد بسیاری داشت اما موفق نشد همچون بنان و داریوش رفیعی و… در عرصه فرهنگ جایگاه با لیاقت توانایی و صدایش را اشکار کند.
۵۷۵۷
دسته بندی مطالب