[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
موسیقی لس آنجلسی را می توان امتداد موسیقی دهه ۵۰ شمسی دانست. به نظر تعداد بسیاری از هنرمندان و کارشناسان، این دهه، دوره اوج شکوفایی موسیقی ایران می بود و هنرمندانی که قبل از انقلاب در ایران فعالیت می کردند و نقل شدند، فضا، روح و حس و حال آن را در خارج از سرزمین تا به امروز نگه داری نمودند و تعداد کثیری از هنرمندان داخل سرزمین نیز میراث دار و دنباله رو دوران اوج موسیقی پاپ ایران می باشند.
هنرمندان آهنگساز و ترانه سراهای شاخصی¬ همچون زنده یاد محمد حیدری، زنده یاد آندرانیک، صادق نجوکی، حسن شماعی زاده، انوشیروان روحانی، جهانبخش پازوکی، منوچهر چشم آذر، بابک رادمنش، اسقندیار منفردزاده، فرید زلاند، بیژن مرتضوی، کاظم عالمی، کاظم رَزّازان¬، سیاوش قمیشی، هما میرافشار، ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری، اردلان سرفراز، مسعود فردمنش، لیلا کسری، مسعود امینی، همایون هوشیار نژاد، زنده یاد تورج نگهبان در خارج از سرزمین و هنرمندانی همچون زنده یادان: همایون خرم، بابک بیات، ناصر چشم آذر، مجتبی میرزاده و پرویز مشکاتیان به همراه مجید انتظامی، فرهاد فحرالدینی، شهداد روحانی، فریدون شهبازیان، علیرضا افکاری، بابک زرین و در داخل سرزمین پایه های موسیقی پاپ و کلاسیک ایرانی را نگه داری نمودند.
حمل نوارهای کاست ترانه های قبل انقلاب و لس آنجلسی و پخش آن در محافل عمومی وحتی عروسی ها و میهمانی های خانوادگی در دهه ۶۰ به طور غیر رسمی و یقیناً فراگیر، جرم انگاری محسوب می شد. کافی می بود صدای ترانه فضای خودرویی را فرا گیرد، تا توسط گشت های ایست بازرسی که بر سر برخی گذر و خیابان وجود داشتند، توقیف گردد و سپس سرنشین های آن به جرم گوش دادن به ترانه های خوانندگان مهاجر بازداشت و سپس برای محاکمه راهی دادگاه شوند. این روال تا سال ها ادامه داشت، تا جایی که در دهه ۷۰، مردم نوارهای ویدیویی وی اچ اس بی کیفیت را به طور مخفیانه تهیه می کردند، تا موزیک ویدیوهای شاد و رنگارنگ چند ماه پیش و حتی یک سال قبل خوانندگان لس آنجلس نشین را تماشا کنند. یقیناً تعدادی از این خوانندگان در سخت ترین شرایط ممکن با اسب و قاطر از طریق مرزهای غربی سرزمین مهاجرت کردند، تا به سرزمینی برسند که نه سازمانی برای ممیزی وجود دارد و نه افرادی خودسر برای پایین آوردن نوازندگان زن از روی صحنه و نه نهادی برای لغو کنسرت ها و نه شحصی برای جویدن گردن. در بعد این اتفاقات تلخ، فضای اجتماعی و هنری دهه ۶۰ و اغاز دهه ۷۰ به گونه ای می بود، که حتی هنرمندان و خوانندگان داخل سرزمین، امکان فعالیت در این چنین فضای بسته ای را نداشتند و مردم به ناچار، تنها با ترانه های « تهرانجلسی » زندگی می کردند و خاطره ها می ساختند و این نوارهای کاست و نوارهای ویدیویی علیرغم همه محدودیت ها، بین مردم به راحتی دست به دست می شد.
سال ها سپس، یعنی در اواخر دهه ۷۰، گشایشی در فضای هنری سرزمین، همانند فضای سیاسی و مدنی صورت گرفت و خواننده های جدیدی همچون محمد اصفهانی، علیرضا عصار، زنده یاد ناصر عبداللهی، شادمهر عقیلی، مجید اخشابی، فریدون آسرایی، نیما مسیحا، حسین زمان، رضا یزدانی و امیر تاجیک پا به عرصه هنر گذاشتند و آغازگر جریان موسیقی پاپ داخل سرزمین شدند. این خوانندگان به لطف شبکه های نمایش خانگی و پخش آن از طریق تکثیر نوارهای ویدیویی وی اچ اس و سپس دیسک های نوری تا حدودی نقل شدند. در این چنین فضایی صدا و سیما به گفتن رسانه ملی، میلی برای پخش فراگیر ترانه ها نداشت. به جز پخش چند سرود آن هم با نمایش تصاویر گل و بلبل روی صدای خواننده. این محدودیت های پخش و توزیع در حالی رقم می خورد، که ترانه¬ های خوانندگان نقل آن سوی مرزها به طور ۲۴ ساعته از شبکه های ماهواره ای پحش می شد.
با اغاز فعالیت هنرمندان موسیقی به کلمه مجاز، مردم رغبت چندانی برای شنیدن ترانه های تشکیل داخل نداشتند. چرا که علاوه بر گمنام بودن این خواننده ها، موسسات هنری، جهت اخذ مجوز برای تائید شعر، آهنگ، صدا و هویت خواننده، نوازنده و … بایستی از هفت خوان رستم عبور می کردند و این حجم از ممیزی و تنگ کردن عرصه برای هنرمندان، تاثییر کیفی قابل توجهی برروی آثار تولیدی داشت و در ادامه همین سیاست ها می بود، که هنرمندی همچون شادمهر عقیلی در سال ۱۳۸۰ تصمیم به مهاجرت گرفت تا به دور از هر نوع محدودیتی، به فعالیت های هنری خود ادامه دهد.
با راه اندازی و تاسیس چندین شبکه ماهواره ای به ظاهر جدا گانه در خارج از سرزمین از جمله امارات متحده عربی، که در عمل پیرو سیاست های داخلی می بود، فضای مناسبی برای پخش تولیدات زیر زمینی و رو زمینی داخل به تصمیم رقابت با شبکه های زیاد لس آنجلسی در اواسط دهه ۸۰ می بود. به طوری که خوانندگان آن دوره تا حدودی موفق شدند، در فضایی که صداوسیما آن ها را بایکوت کرده می بود، خود را معارفه و صدایشان را به گوش مردم برسانند. اما هنرمندان لوس آنجلس نشین، فعالیت های آزادانه ای از جمله عدم نیاز به اخذ هر نوع مجوز دولتی و ممیزی برای شعر، آهنگ و خواننده داشتند. ضمن این که دسترسی به شبکه های متعدد ماهواره ای ۲۴ ساعته فارسی زبان، عدم محدودیت در تشکیل موزیک ویدیوهای خوش آب رنگ و یقیناً وجود آهنگسازان، ترانه سرایان و نوازنده های چیره دست و نقل از شاخص های مهم جذب مخاطبان داخلی توسط جامعه هنری لس آنجلس می بود.
خوشبختانه، تشکیل محصولات هنری در دهه تازه به اختصاصی درحوزه موسیقی افزایش چشمگیری یافته است و هنرمندان بسیاری در قالب خواننده، آهنگساز، ترانه سرا و نوازنده در حال فعالیت می باشند. از طرفی ظهور و گسترش شبکه های اجتماعی و از سویی دیگر به کارگیری فناوری های سمعی و بصری و گسترش آن در تهیه و تشکیل آثار صوتی و موسیقیایی، هزینه های مرحله های فرآیند تشکیل از جمله آهنگسازی و تنظیم، میکس و مسترینگ و حتی نوازندگی را به طور قابل توجهی افت داده است و کمیت تشکیل نیز تحت الشعاع تحول سیاست های دولت، روال صعودی به خود گرفته است. هر چند که در کنار این مزایای فناوری های نوین، صدمه های جدی به کیفیت تولیدات و اجراهای صحنه ای داخل شده و در عمل کیفیت قربانی کمیت شده است. تشکیل صفر تا صد یک آلبوم توسط تکنسین های کامپیوتر، عدم نواختن سازهای زنده، اصلاح خارج خوانی و فالش خوانی خوانندگان توسط نرم افزار، نبوده است دانش موسیقی در تعداد بسیاری از خوانندگان و عدم آموزش های هنری از عوامل مهمی می بود، که آثار بی کیفیتی را روانه بازار نمود و حاصل این تولیدات بی کیفیت، برگزاری کنسرت های بی کیفیت می بود. به طوری که برخی از خوانندگان، جرات اجرای زنده را نیز ندارند و ترجیح می دهند یک خواننده فقط استودیویی باشند. برخی از خوانندگان و نوازندگان دیگر نیز آهنگ های خود را به طور پِلی بَک اجرا می کنند. همانند نواختن ویلن در کنسرت آرون افشار. چالشی که در موسیقی خارج از سرزمین کم تر اتفاق می افند.
ناگفته نماند، وجود و وجود باندهای مافیایی در حوزه فرهنگ و هنر از جمله موسیقی، یکی دیگر از دلایل پایین بودن سطح کیفی اجراهای صحنه ای است. علاوه بر این قضیه، محدودیت های قابل احتیاط ای در برگزاری کنسرت های داخلی وجود دارد. محدودیت هایی همچون وجود نوازندگان زن به روی صحنه در برخی از شهرها، ممیزی کردن ترانه ها، طی کردن فرآیند فرسایشی اخذ مجوزهای سازمانی، گمان لغو کنسرت سپس از صدور مجوزهای قانونی توسط افراد ذی نفوذ یا نهادهای غیر مرتبط، ملاحظات سیاسی و اجتماعی، عدم وجود سالن های استاندارد در تعداد بسیاری از شهرها و تعطیلی سه ماهه اجراهای صحنه ای در طول سال علتشده است، که کنسرت ها با کیفیت پایین تری برگزار گردد و این چالش اساسی علتشده است که بخشی از قشر مرفه و حتی متوسط جامعه، به کنسرت های هنرمندان خارج نشین روی آورند و برای وجود در گردهمایی خوانندگان نقل لس آنجلسی در کشورهای همسایه و حتی اروپایی از ماه ها قبل عمل به تهیه بلیط نموده و سالن ها را سولد اوت کنند، تا چندین میلیون دلار ارز تنها بدین طریق از سرزمین خارج گردد. هر چند که سود خاموش مافیای موسیقی برای برگزاری کنسرت هایی با سطح پایین در کنار خروج دیدنی ارز نیز قابل تامل است.
علیرغم خاطره سازی و زندگی چندین نسل با ترانه های غیر مجاز، این چنین به نظر می رسد، که موسیقی لوس آنجلسی به طور تدریجی رو به انزواست و نفس های آخر خود را با فوت یا بازنشستگی هنرمندان و خوانندگان ساکن آمریکا می کِشد. سیاست گذاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت های زمان در طول ۲۵ سال قبل حاکی از آن است، که در در یک پروسه طویل، موسیقی پاپ داخل سرزمین اکنون تثبیت شده و مرجعیت موسیقی پاپ از لس آنجلس به داخل سرزمین بازگشته است. در ادامه این مسیر انتظار می رود که موسسه های هنری و همه هنرمندان حوزه موسیقی به افزایش کیفیت تولیدات و اجراهای صحنه ای نیز دقت بیشتری داشته باشند و به شعور و احساسات مخاطبان احترام بگذارند. هر چند پایین بودن سطح سواد موسیقی مخاطبان را نیز نباید نادیده گرفت، چرا که عمده مردم به طور احساسی و اضطراب یک خواننده را جستوجو می کنند. فارع از این که خواننده ها تا چه حدی، اصول، استانداردها و تکنیک های موسیقیایی را در آلبوم ها، ترانه ها و کنسرت ها مراعات می کنند. در این بین افرادی نیز فقط به علت دارا بودن جذابیت های ظاهری و یا معروفیت قبلی همانند برخی بازیگران و ورزشکاران توانستند به گفتن « خواننده » بخشی ازمردم را به گفتن مخاطب جذب نمایند.
جایگاه یک رسانه فراگیر همانند صداو سیما نیز می توانست به شکوفایی موسیقی بعد از انقلاب پشتیبانی شایانی کند. اما رسانه ملی در طول ۴۶ سال قبل، اهمیت چندانی به هنر موسیقی نداده است و در طول این سال ها حتی شکل سازها و ادوات موسیقی از قاب تلویزیون هیچ زمان نمایش داده نشده است. در کنار این تراژدی، حق و حقوق مادی و معنوی هنرمندان نیز مراعات نشده و در عمل قانون کپی رایت برای بزرگترین سازمان رسانه ای سرزمین مفهومی ندارد. چرا که سال ها است، قطعات بدون کلام هنرمندان لس آنجلسی، همچون بیژن مرتضوی، پرویز رحمان پناه، فرید فرجاد، حسن شماعی زاده و … در مناسبت های گوناگون از رسانه ملی پخش می گردد. اما از نام بردن آهنگسازان و نوازندگانی که به طور غیر قانونی آثارشان از همین رسانه پخش می شود، واهمه دارند. یقیناً هنرمندان داخل سرزمین نیز از این بی اخلاقی ها بی نصیب نماندند. استاد مجید انتظامی در مصاحبه ای که اخیرا با خبرگزاری خبرآنلاین داشته است، اشاره می کند که بدون اجازه و رضایت وی، آثار او در مناسبتها و برنامه های گوناگون صدا و سیما منفعت گیری می شود. اما آقای انتظامی در نهایت با جواب مختصر و بهت آور« موسیقی خوب نساز » روبه رو می شود.
در بعد این چالش ها مدتی است که مسئولین عالی رتبه فرهنگی سرزمین از هنرمندانی که سال ها از آنان به گفتن مطرب و خوانندگان ترانه های غیر مجاز و لس آنجلسی نام برده می شد، جهت برگشت به ایران دعوت کرده اند. این پروژه که با یک رویکرد سیاسی، امنیتی از اواخر دولت اصلاحات طراحی شده می بود و پچ پچ های عملیاتی کردن آن در راهروهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آن دوران به گوش می خورد، در ابتدا در قالب یک فیلم سینمایی به نام« مکس» در ژانر کمدی، به کارگردانی سامان مقدم در سال ۱۳۸۳ کلید خورد و سپس سناریو این تاثییر سینمایی در دولت بهار به طور جدی پیگیری شد. به طوری که حبیب محبیان، خواننده نقل لس آنجلس نشین با هزاران وعده و وعیدی که از طرف دولت به وی داده شد، به ایران برگشت، اما هیچ زمان اجازه فعالیت نداشت. در همان ایام، سید احمد خاتمی، در عکس العمل به برگشت حبیب، از پشت ترییون مهم نماز جمعه گفت: « ایران جای خواننده¬ های لس آنجلسی نیست » و این آب پاکی برای همیشه به روی دستان هنرمندان خارج نشین و هواداران آنان و این چنین مسئولین پیگیر این پروژه سیاسی ریخته شد.
روایت هایی مبنی بر برگشت تعدادی از خوانندگان لوس آنجلسی همچون ارژنگ کاظمی (سامان) بینش بلور (قیصر) و ناهید خلخالی وجود دارد. بازگشتی که اگر مبنای آن درست باشد، در سکوت خبری مطلق رخ داده است. ناگفته نماند وزیر فرهنگ و ارشاد در مصاحبه ای به طور ضمنی بر این روایت ها و نقل قول ها صحه گذاشت. هنرمندان فرد دیگر همچون بیژن مرتضوی، محمد خردادیان و جهان قشقایی نیز به طور چراغ خاموش، سفرهایی به ایران داشته اند. یقیناً سفر محمد خردادیان با مشکلات و حاشیه های فروانی از جمله بازداشت وی همراه بوده است. به طوری که این افراد نیز عطای سفر به ایران را برای همیشه به لقایش بخشیدند. چه برسد به زندگی در وطن.
حال که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اصرار برای برگشت معین به خاک ایران را دارد و یقیناً جواب رسمی معین به این دعوت نیز، تا بحال، سکوت و سکوت بوده است، بایستی نگاهی به فضای هنری و حالت هنرمندان نقل و پیشکسوت داخل سرزمین داشت.
محمد علی فردین، آرتیست محبوب سینمای ایران در دهه ۵۰ شمسی می بود که سپس از انقلاب برای همیشه در ایران ماند و هیچ زمان خاک این سرزمین را ترک نکرد. اما تا لحظه فوت در انزوای هنری به سر برد و هیچ زمان به وی امکان و زمان وجود در سینمای بعد از انقلاب داده نشد. فردین در طول ۲۰ سال سکوت تحمیلی به شغل آزاد روی آورد و در نهایت در سال ۱۳۷۹ در تهران درگذشت. تنها کاری که دستگاه های فرهنگی سرزمین برای محمد علی فردین انجام دادند، پخش خبر فوت وی از قسمت خبر نیم روزی شبکه اول صداوسیما می بود.
ناصر ملک مطیعی، یکی از خوش نام ترین و محبوب ترین هنرپیشه های دهه ۵۰ به سرنوشت رفیق دیرینه خود، یعنی فردین دچار شد. وی نیز بعد از انقلاب برای همیشه در ایران زندگی کرد و در خرداد سال ۱۳۹۷ در سن ۸۸ سالگی در همین خاک درگذشت. ناصر ملک مطیعی بعد از ۳۵ سال انزوا در فیلم سینمایی « نقش نگار» محصول سال ۱۳۹۲ به کارگردانی و تهیه کنندگی علی عطشانی ایفای نقش کرد. در دی ماه سال ۱۳۹۶ یعنی چند ماه قبل از درگذشت ناصر ملک مطیعی، وی به برنامه « دورهمی» شبکه نسیم با اجرای مهران مدیری دعوت شد. اما علیرغم صدور مجوزها و هماهنگی های قبلی انجام شده، این برنامه هیچ زمان از صداوسیما پخش نشد.
استاد اکبر گلیپایگانی معروف به « گلپا » و ملقب به « مرد حنجره طلایی» در همه سال هایی که در ایران وجود داشت، در عمل مظلوم واقع شد و هیچ زمان اجازه فعالیت هنری به وی داده نشد، تا این که نزدیک به شش ماه قبل در تهران دار فانی را وداع او گفت.
استاد ایرج خواجه امیری، استاد آواز ایران که هم اکنون در داخل سرزمین زندگی می کند، تا کنون نتواسته است بر روی صحنه بخواند و نسلی که با وی خاطره ها دارند، هم چنان از صدا و هنرنمایی وی محروم می باشند. چنانچه احسان خواجه امیری، فرزند استاد ایرج خواجه امیری در کنسرت خود، ترانه « پرنده « پدر را به زیبایی اجرا می کند. اما ایرج در جایگاه تماشاگران، تنها می تواند فرزند خود را تشویق نماید.
استاد ایرج مهدیان، خواننده پیشکسوت و محبوب که خاک این سرزمین را در طول این چند دهه تَرک نکرده است، حالت شبیهی دارد. به طوری که در طول بیشتر از ۴۰ سال قبل مجوز برگزاری کنسرت و تشکیل آلبوم به این هنرمند مردمی داده نشده است. به جز صدور مجوز برای چند اجرای محدود در چندین کافه و رستوران تهران. اما خوانندگان به کلمه مجاز، برخی از ترانه های وی را بدون ذکر نام صاحب تاثییر به روی صحنه می خوانند.
جواد یساری، خواننده ترانه های کوچه بازاری، که در طول این سال ها در سرزمین وجود داشت، تا بحال مجوزهای قانونی برای فعالیت های هنری را به طور حرفه ای دریافت نکرده است و هم اکنون وزارت ارشاد، وی را تبدیل به یک خواننده کافه رستورانی کرده است.
عباس قادری که مدتی در آمریکا ساکن می بود و در سکوت خبری مجددا به ایران برگشت، تا کنون مجوزی برای تشکیل آلبوم و اجرای صحنه ای در داخل سرزمین دریافت نکرده است و فقط به طور محدود همانند ایرج مهدیان و جواد یساری در کافه ها و رستوران ها برای سرگرمی می خواند. این خواننده کوچه بازاری حتی در مراسم افطاری رئیس جمهور نیز به گفتن میهمان وجود داشت و به طور رو در رو به وی ابراز ارادت کرد. اما تنها سهم وی، اجرای ترانه « تکه سنگ » آن هم، نه توسط خودش، بلکه بازخوانی آن با اجرای پلی بَک، با صدای بهروز علوی در برنامه نوروزی صداوسیما می بود.
حبیب، مرد تنها و ساکت شب های دور و نزدیک نیز، قربانی کمپین تبلیغاتی و سیاسی دولت بهار شد و از روز برگشت وی تا آخرین لحظه زندگی اش، قفل خاموشی بر لبان این خواننده زده شد. او هیچ زمان در طول سال های بعد از برگشت به ایران، نتواست به روی صحنه رفته و از مردم برای مردم بخواند. حبیب در سال ۱۳۹۳ درحالی که مشغول تشکیل موزیک ویدیو ترانه « خرچنگهای مردابی» در جاده ماسوله می بود، توسط نیروی انتظامی بازداشت و سپس آزاد شد. حبیب نزدیک به ۱۵ ماه بعد از این اتفاق، دچار ایست قلبی شد و درگذشت.
اکنون که سرنوشتی تلخ برای این هنرمندان پیشکسوت و یقیناً بی حاشیه در داخل سرزمین رقم خورده است و در این چنین شرایطی از هنرمندان خارج نشین، همچون معین، بهروز وثوقی، بهرام بیضایی و … جهت برگشت به ایران دعوت می شود و معلوم نیست در بعد این دعوت ها چه اهداف سیاسی جستوجو می گردد، این سوال نقل است که آیا این دعوت ها، انحراف افکار عمومی از حالت وخیم اقتصادی و خنثی سازی رسانه ای آن است، یا این که واقعا می توان این رویه را تحول سیاست های بی نتیجه و بخشی از گسترش فرهنگی سرزمین دانست. حال اگر قسمت دوم سوال، جواب خود سوال باشد، بهتر است مسئولان فرهنگی سرزمین برای اثبات حُسن نیت، صدا و سیما را مکلف کنند، تا یک موزیک ویدیو ساده از معین، یک فیلم سینمایی با بازی بهروز وثوقی و یک تاثییر سینمایی ساخته شده توسط بهرام بیضایی را پخش نماید. یقیناً با دقت به سیاست های این سازمان رسانه ای، عملی شدن این نظر در شرایط جاری، تفریبا محال به نظر می رسد. اما امکان پذیر با پخش آثار هنرمندان مذکور از صداوسیما، معین ها، وثوقی ها، بیضایی ها و هواداران آنها را در شرایطی که، عکس سازهای موسیقی هیچ زمان در طول ۴۶ سال قبل در هیچ یک از برنامه تولیدی و زنده صدا وسیما نمایش داده نشده است، خوش بین و دلگرم نماید. دلگرمی که امکان پذیر به این راحتی شکل نگیرد. چرا که اخیرا مجری صداوسیما به علت نام بردن از هایده و معین، توسط دو چهره ورزشی پیشکسوت، به گفتن خواننده های مورد علاقه اشان مورد هجمه قرار می گیرد و به وی و میهمانان این برنامه توهین می شود و یا کنسرتی که در اصفهان به علت وجود نوازنده زن چندین بار لغو می شود، چطور می توان دلگرم می بود و انتظار داشت و ضمانت داد، خواننده نقل و محبوبی همانند معین، که دارای شناسنامه و پاسپورت آمریکایی بوده و به طور رسمی یک شهروند آمریکایی محسوب می شود، بتواند یک اقامت بی دردسر و بدون حاشیه به همراه فعالیت های هنری در ایران داشته باشد !
در آخر به آقای معین نظر می گردد، که اگر تصمیم برگشت به ایران را دارد، سپس از برگزاری تور خداحافظی عمل به مهاجرت معکوس نماید و آخرین اجرای تور خداحافظی خود را در داخل سرزمین برگزار نماید، که اگرکنسرت وی به هر دلیلی لغو گردد، به سرنوشت هنرمندانی همچون حبیب و گلپا و ایرج مهدیان دچار نگردد. هر چند که برگشت معین در این حالت، بازگشتی برای اغاز یک آخر خواهد می بود.
*مدرس دانشگاه و فعال فرهنگی و رسانه ای
۲۲۰۵۷
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع