چند فراز خواندنی از سیره اخلاقی امام باقر(ع) در ارتباط با شاگردان و جامعه

چند فراز خواندنی از سیره اخلاقی امام باقر(ع) در ربط با شاگردان و جامعه_اصفهانیا


اصفهانیا به نقل از بهداشت نیوز هفتم ذی‌الحجه سالروز شهادت امام محمد باقر(علیه السلام) است.

نام مبارک امام پنجم محمد می بود .

لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است , بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .

القاب دیگرى همانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کرده اند که هریک بازگوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام ابوجعفر می بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

به این علت نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .

پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , على بن الحسین ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال ۵۷ هجرى در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى می بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .

آخرین و جدیدترین اخبار سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، کارگری ، ورزشی، حوادث و سلامتی ، استان اصفهان و ایران را در وب سایت اصفهانیا دنبال کنید

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال ۹۵ هجرى که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است اغاز شد و تا سال ۱۱۴ ه . یعنى زمان ۱۹ سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى همانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و اشکار شدن مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى همانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و دیگران نقل است , ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلات کلامى در این دوره پیش میآید , و عده اى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت اشکار میشوند .

قاضیها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را – بر مطابق مصالح مراکز قوت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنى – به اختصاصی مسأله امامت و ولایت را , که بعد از اتفاق عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیارى از حق طلبان را به حقانیت آل على ( ع ) فهمید کرده می بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموى ودین به دنیا فروشان برگرفته می بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوى را دربوته فراموشى قرار میدادند .

برخى نیز احادیثى به سود دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .

اینها عواملى می بود زیاد خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .

بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و بعد از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسى , براى نشر تعلیمات اصیل اسلامى و معارف حقه منفعت جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامى را پایه ریزى نمودند .

چون این امامان بزرگوار و سپس شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقى تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدل بودند , و میبایست به پرورش شاگردانى عالم و عامل و یارانى با لیاقت و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .

به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام می بود .

در مکتب تربیتى امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود می بود واین صدقات را بر بنى هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به مسئولیت داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى می بود .

سیرت و صورتش ستوده می بود .

مدام لباس تمیز و نومیپوشید .

در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .

از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس قدیمی و کم قیمت میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنى ؟ جواب میداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان می بود .

من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .

امام پنجم ( ع ) زیاد گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد می بود .

با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .

در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین میبرد و گناهان دوطرف – همچون برگ درختان در فصل خزان – میریزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى همانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و مراعات ادب و آداب و سنن دینى , کمال مراقبت را داشت .

میخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى را به مردم آموزش نماید .

در روزهاى گرم براى رسیدگى به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را براى کشت آماده میساخت .

آنچه ازمحصول کشاورزى – که با عرق جبین و کد یمین – به دست می آورد در راه خدا انفاق میفرمود .

بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , بعد از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت او منفعت مند میگشتند .

زمان بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى درواژگون نمود دادن حقایق اسلامى – با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته – تلاش زیاد کردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) بعد از اتفاق جانگداز کربلا و ستمهاى بی سابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) دقت کردند , در اصلاح عقاید مردم به اختصاصی در مسأله امامت و رهبرى , که تنها با لیاقت امام معصوم است , سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را – در جهات گوناگون – به مردم آموزش دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار کردن داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکرو امام باقر ( ع ) با راه اندازی حلقه هاى درس , عرصه این کار مهم را فراهم نمود ومسائل ملزوم دینى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به مسئولیت خواهند داشت , ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده می بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد .

صداى کودکى را شنید , سوال کرد کیستى ؟ او گفت من محمد بن على بن الحسینم , جابر او گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : احتمالا زنده بمانى و محمدبن على بن الحسین که یکى از اولاد من است ملاقات کنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در همه زمان عمر به نشر علم و معارف دینى و آموزش حقایق قرآنى و احادیث نبوى ( ص ) پرداخت .

این جابر بن عبدالله انصارى همان کسى است که در نخستین سال سپس از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهى عطیه که همانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران می بود , در اربعین حسینى به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالى که عطیه دستش را گرفته می بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .

بارى , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى می بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایى همراه است , که به اختصاصی در ۱۹ سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان با لیاقت خود گفتن فرموده است .

بنا به روایاتى که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبوده اند .

در زمان امیرالمؤمنین على ( ع ) گوئیا , مقام علم و قیمت دانش تا این مدت -چنان که باید – بر مردم روشن نبوده است , گویا مسلمانان تا این مدت قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشیده بودند , و در کنار دریاى بیکران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانمیدانستند .

بی جهت نبوده است که مولاى متقیان چندین دفعه میفرمود : سلونى قبل أن تفقدونى پیش از آنکه من را از دست بدهید از من سوال کنید .

و چندین دفعه میگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمین آشناترم .

ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما کم کم , به اختصاصی در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامى را فهمیدن میکردند , و همانند تشنه لبى که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول یکى از مورخان : مسلمانان در این زمان از میدان جنگ و لشکر کشى فهمید فتح دروازه هاى علم و فرهنگ شدند .

ادامه مطلب
افتاین ویتامین ها و مواد معدنی در بدن علتگرفتگی عضله می بشود

امام باقر ( ع ) نیز چون عرصه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان – به علت خفقان زیاد و کمبودحماسه آفرینان – فراهم نبوده است , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمى راو هم مبارزه عقیدتى و معنوى با سازمان حکومت اموى را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام تا این مدت یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده می بود , به فعالیتهاى ثمر قسمت علمى در این عرصه پرداخت .

اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او – در ابعاد و مرزهاى گوناگون – بر زیان حکومت می بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت .

در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبوده است , و از راه دیگرى نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تشکر و قبول برادر شورشی اش زید بن على بن الحسین می بود .

روایاتى در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود – در روزگارش – مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامى و جهان بینى خاص قرآن , و تنظیم مبانى فقهى و پرورش شاگردانى همانند امام شافعى و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابى برادرش زید را نیز قبول می کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .

و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر ( ع ) داخل شد , چون امام ( ع ) زید بن على را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .

یعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدل باشید و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , اى زید , به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیهاى .

میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأثیر تعلیمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد .

سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموى ,در سال ( ۱۲۰ یا ۱۲۲ ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .

و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجه اى نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتایجى نرسید , ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع جهت تحرک و بیدارى و ابراز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که عرصه را مساعد نمیدیدند , ولى در هر زمان و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درمورد حکومت و آموزش و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعى دیگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در این دوره , حکومت اموى رو به زوال می بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده می بود , از این رو بهترین زمان براى نشرافکار زنده و پرورش شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده می بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایه ریزى و تدوین اصول مکتب – که امرى زیاد ضرورى می بود – پیش آمد .

اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش می آمد و حس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است آموزش میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید … براى شناخت این کار , به گفتن این اتفاق که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکى از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموى , به حج می آید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .

روزى در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى میکند و در آن سخنرانى تأ کید بر سر مسأ له پیشوایى و امامت و این که پیشوایان بر حق و خلیفه هاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و این که سعادت اجتماعى و رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و … نه دیگران .

این سخنان که در بحبوحه قوت هشام حرف های میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینى بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .

هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق میرسد , مأمور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و این چنین میشود .

حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون داخل دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .

هنگامى که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته می بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته می بود .

نیز دستور داده می بود تا آماج خانه اى ( جاهایى که درآن نشانه براى تیراندازى میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازى بودند .

هنگامى که داخل حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم حرف های : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم او گفت : من پیر شده ام .

اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نمیدارم .

آنگاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنى امام باقر – ع – ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .

پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر بین نشانه زد .

سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد … تاآنکه نه تیر پیاپى افکند .

هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و او گفت : نیک تیر انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى .

چرامیگفتى من بر این کار قادر نیستم ؟ …

بگو : این تیراندازى را چه کسى به تویاد داده است .

پدرم فرمود : میدانى که در بین اهل مدینه , این فن شایع است .

من در جوانى چندى تمرین این کار کرده ام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن میگوید .

امام باقر درمورد رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و این که رهبر یک اجتماع اسلامى باید چطور باشد , سخن میگوید .

اینها همه هشام را – که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیشتر از پیش غمگین میکند .

بعضى نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .

و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شده اند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .

و پیکى سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با این توصیف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم – حتى مسیحیان – و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد .

دلنشین دقت و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجیها براى سنگ انداختن به شیطان ( رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند .

دقت به نوشته و تعیین مکان , اهمیت زیاد دارد .

به حرف های صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینى – این وصیت براى آن است که اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مکان مقدس با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) ۱۹ سال و ده ماه بعد از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگى کرد و در همه این زمان به انجام دادن ماموریت های خطیر امامت , نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى , آموزش شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا کردن سنتهاى جد بزرگوارش در بین خلق , فهمید کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین است , پرداخت و لحظهاى از این ماموریت غفلت نفرمود .

ادامه مطلب
با کاهو وزن کم کنید و دیابت را مهار کنید_اصفهانیا

سرانجام در هفتم ذیحجه سال ۱۱۴ هجرى در سن ۵۷ سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع – کنارپدر بزرگوارش – به خاک سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر می بود .

ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .

على و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

گوشه ای از سیره ی اجتماعی حضرت

زندگى امام، آینه همه نماى زندگى شرافتمندانه انسانهاى موحد و متعالى است.یکى از بارزترین ویژگیهاى امام جامعیت اوست.

دقت به علم، او را از اخلاق و فضایل روحى غافل نمى‏سازد و روى آورى به معنویات و عبادت و بندگى، وى را از پرداختن به زندگى مادى و روابط اجتماعى و اصلاح جامعه باز نمى‏دارد .

در حالى که انسانهاى معمولى، در زیاد تر عرصه‏ ها دچار افراط و تفریط میشوند، اگر به زهد و عبادت بپردازند، به عزلت و گوشه‏ نشینى کشیده مى‏شوند و اگر به کار و تلاش رو آورند، از انجام بایسته ماموریت های عبادى و معنوى، دور میمانند!

کار و تلاش در اوج زهد و تقوا

انسانهاى کم ظرفیت و کوته‏ اندیش، گمان مى‏کنند که لازمه زهد و تقوا، این است که خرقه‏ اى پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتى را انتخاب کنند و روى از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند!

اینان گمان مى‏کنند که تلاش براى فراهم معاش و کسب روزى، ناموافق زهد و توکل است، و ماموریت انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه می باشد و روزى از هر جا که باشد مى‏ رسد ! ولى برنامه امامان (ع)، و از جمله امام باقر (ع) غیر از این بوده است.آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگى خدا، اهل کار و تلاش بوده‏ اند، و از این که دیگران روزى آنها را فراهم کنند و خرج زندگى ایشان را بپردازند، بشدت بیزار بوده‏ اند.

محمد بن منکدر یکى از زهاد معروف عصر امام باقر (ع) است که همانند طاووس یمانى و ابراهیم بن ادهم و عده‏ اى دیگر، داراى گرایشهاى صوفیانه بوده است.او خود نقل مى‏کند:

در یکى از روزهاى گرم تابستان، از مدینه به سمت یکى از نواحى آن، خارج شدم، ناگاه در آن هواى گرم، محمد بن على (ع) را ملاقات کردم که با بدنى فربه و با پشتیبانی دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگى به امور زندگى است.با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قریش، در این چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با این چنین حالت جسمى، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.

به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم.

او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را جواب او گفت.

زمان را غنیمت شمرده، به او گفتم:

خداوند، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگى چون شما در این چنین شرایطى به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستى اگر مرگ در این چنین حالتى به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد!

امام باقر (ع)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود:

به خدا سوگند، اگر در این چنین حالتى مرگ به سراغم آید، بحق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، چون با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بى‏ نیاز مى‏ سازم (تا دست حاجت و تمنا به کسى دراز نکنم) .

من زمانى از خدا بیمناک هستم که زمان معصیت و نافرمانى خدا، مرگم فرا رسد!

محمد بن منکدر مى‏گوید:

بعد از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خداى رحمتت کند، من‏ مى‏ خواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایى کردید. (۱)

وجود سازنده و مؤثر در جامعه

امام باقر (ع) با این که دقت به استغناى نفس و لزوم تلاش براى کسب معاش داشت و عملا در این راستا قدم مى‏نهاد، اما هیچ زمان زندگى خود را وقف فراهم معاش نکرده می بود، بلکه همت اصلى آن حضرت، وجود سازنده و مؤثر در جامعه می بود.

این درست است که نباید براى فراهم زندگى، سربار دیگران می بود، ولى این مسئله را نیز باید در نظر داشت که مقصد اصلى و عالى زندگى، دستیابى به رفاه، و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهاى دنیوى، از ارزشهاى اصیل زندگى غافل می بود.

امام باقر (ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمى و عملى را براى جامعه خویش داشت.

وجود در مجامع علمى و تأسیس جلسات فرهنگى، یکى از بهترین و ارزنده‏ ترین نوع وجود در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، چون هر گونه تکامل اجتماعى در ابعاد اخلاقى و معنوى و اقتصادى و…منوط به تکامل فکرى و فرهنگى است.

براى تبیین نقش حیاتى امام باقر (ع) در جامعه اسلامى، یاد همین مسئله کافى است که:

جمع عالمان بر این نظر اتفاق دارند که فقیه‏ ترین مردم در اغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بشمار مى‏ آیند. (۲) و سخن حسن بن على الوشاء (۳) که از معاصران امام رضا (ع) مى‏باشد، خود گواهى روشن بر مدعاى ماست که مى‏گوید: نهصد شیخ و بزرگ راوى حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگى از امام صادق (ع) و امام باقر (ع) نقل حدیث مى‏ کردند. (۴)

محققان بر این نظر‏ اند که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت می باشند که نزدیک به شش هزار رساله علمى از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است .

اصول اربعمائه همان رساله‏ هاى چهار صد گانه‏ اى است که در بین محدثان شیعه، به گفتن کتب اصول شناخته مى‏شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار مى‏ آید، و چه بسا زیاد تر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رساله‏ هاى اربعمائه گرفته شده باشد. (۵)

مرجعیت و پاسخگویى به پرسشهاى مردم

ابو بصیر مى‏گوید: امام باقر (ع) در مسجد الحرام نشسته می بود و گروه زیادى از دوستدارانش برگرد او حلقه زده بودند.در این زمان طاووس یمانى به همراه گروهى به من نزدیک شد و سوال کرد: آن مردم در اطراف چه کسى حلقه زده‏ اند؟

گفتم: محمد بن على بن الحسین (باقر العلوم علیه السلام) است که نشسته و مردم دور او گرد آمده‏ اند.

طاووس یمانى او گفت: من نیز به او کار داشتم.آنگاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و او گفت: آیا اجازه مى‏ دهید مطالبى را از شما بپرسم؟

امام باقر (ع) فرمود: آرى بپرس! (۶) طاووس یمانى سؤالهایش را نقل کرد و امام (ع) به او جواب بایسته را اراعه داد. ابو حمزه ثمالى نیز مى‏ گوید: در مسجد رسول خدا نشسته بودم که مردى پیش آمد، سلام کرد و او گفت: تو کیستى؟

به او گفتم: مردى از اهل کوفه‏ ام. چه مى‏ خواهى و در جستجوى چه هستى؟

مرد او گفت: آیا ابو جعفر، محمد بن على (ع) را مى‏ شناسى؟

گفتم: بلى، به آن گرامى چه کار و حاجتى دارى؟

او گفت: چهل مسأله آماده کرده‏ ام تا از وى سوال کنم و آن چه حق می بود بپذیرم.

ابو حمزه مى‏ گوید: از آن مرد سوال کردم، آیا تو فرق بین حق و باطل را مى‏دانى؟

مرد او گفت: آرى…

در این زمان امام باقر (ع) داخل شد در حالى که گروهى از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وى بودند و مسایل حج را از آن حضرت مى‏ پرسیدند.

آن مرد نیز نزدیک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در بین گذاشت و جواب ملزوم را دریافت داشت. (۷)

این نمونه‏ ها و موارد دیگر، بروشنى مى‏ نمایاند که امام باقر (ع) چطور مورد رجوع مردم بوده و به نیازهاى گوناگون آنان رسیدگى مى‏ کرده است.

رسیدگى به محرومان

درمورد امام باقر (ع) حرف های‏ اند: هیچ زمان شنیده نشد که نیازمندى نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با جواب منفى، روبه رو شده باشد.

امام باقر (ع) مدام پیشنهاد مى‏ کرد که وقتى نیازمندان به شما رو مى‏ آورند و یا شما مى‏ خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درمورد آنان به کارگیرید (۸) و با عناوین و اوصاف زشت و بى قیمت و با بى احترامى با ایشان برخورد نکنید) .

امام صادق (ع) مى‏فرماید: پدرم با این که از نظر امکانات مالى، نسبت به دیگر خویشاوندان، در سطح پایینترى قرار داشت و مخارج زندگى وى، سنگینتر از بقیه می بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق مى‏ کرد و مى‏ فرمود: انفاق در روز جمعه، داراى ارجى فزونتر است، چنان که روز جمعه، خود بر دیگر روزها برترى دارد. (۹)

و نیز این سخن را هم امام صادق (ع) فرموده است:

در یکى از روزها به وجود پدرم رسیدم در حالى که بین نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم کرده و یازده برده را آزاد ساخته می بود. (۱۰)

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید مى‏ گویند: ما هیچ زمان به ملاقات امام باقر (ع) نرفتیم، مگر این که به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالى، از ما استقبال و پذیرایى کرده، مى‏ فرمود : اینها را از قبل براى شما تدارک دیده بودم. (۱۱)

ادامه مطلب
علت تیرکشیدن گوش چیست؟ | بهداشت نیوز

انگار منظور امام از گفتن جمله تازه این بوده است که دوستان و میهمانانش حس شرم و نگرانى نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگى شخصى امام باقر (ع) کم و کاستى را تحمیل کرده‏ اند.سلمى یکى از خدمتکاران خانه امام باقر (ع) است.او مى‏ گوید:

برخى از دوستان و آشنایان امام باقر (ع) به میهمانى آن حضرت مى‏ آمدند و از نزد وى بیرون نمى‏ شدند، مگر این که بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهى لباس و پول از آن گرامى دریافت مى‏ کردند.

سلمى مى‏گوید: گاهى من با امام در این باره سخن مى‏ گفتم که خرج خانواده شما، خود سنگین است و از نظر در آمد وضع متوسطى دارید (بهتر این است که در پذیرایى از دوستان و مهمانان با احتیاط بیشترى حرکت کنید!) اما امام مى‏ فرمود: اى سلمى! نیکى دنیا، رسیدگى به برادران و دوستان و آشنایان است، و گاهى حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه مى‏ داد . (۱۲)

اسود بن کثیر مى‏ گوید: تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگى نکردند. نزد امام باقر (ع) رفتم و از نیازمندى خود و جفاى برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمود:

بد برادرى است آن برادرى که به زمان ثروت و توانمندى، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولى زمانى که تهیدست و نیازمند شدى، از تو ببرد و به سراغت نیاید! سپس امام به خدمتکارش دستور داد تا هفتصد درهم نزد من گذارد، و فرمود: این مقدار را خرج کن و هر گاه همه شد و نیاز داشتى باز مرا از حال خود با خبر ساز. (۱۳)

شکیبایى و بردبارى در روابط اجتماعى

شرط اصلى وجود سازنده و سودمند در جامعه، برخوردارى فرد از صبر و شکیبایى است.این ویژگى به عالیترین شکل آن در زندگى امام باقر (ع) مشهود است.

براى نمایاندن این ویژگى مورد قیمت در زندگى آن حضرت نقل این حدیث کافى است که:

مردى غیر مسلمان (نصرانى) در یکى از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد.آن مرد به دلیلى نامشخص نسبت به آن حضرت، کینه داشت، از این رو دهان به بدگویى گشود و با تحول اندکى در اسم امام باقر (ع) او گفت:

تو بقر (گاو) هستى!

امام بدون این که خشمناک شود و عکس العمل شدیدى نشان دهد، با اسایش خاصى فرمود: من باقرم .

مرد نصرانى که از سخن قبل به خواسته نرسیده می بود و حس مى‏کرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، او گفت:

تو فرزند زنى آشپز هستى!

امام فرمود: این حرفه او بوده است (و ننگ و عارى براى او نخواهد می بود)

مرد نصرانى، پا فراتر نهاد و با گستاخى هر چه تمامتر او گفت:

تو فرزند زنى سیاه چرده و زنگى و…هستى!

امام (ع) فرمود: اگر تو راست مى‏ گویى و مادرم آن گونه که تو توصیف مى‏ کنى بوده است، بعد از خداوند مى‏ خواهم او را بیامرزد، و اگر ادعاهاى تو افترا و بى مبنا است، از خداوند مى‏خواهم که تو را بیامرزد!

در این لحظه، مرد نصرانى که ناظر حلم و بردبارى اعجاب انگیز امام باقر (ع) می بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پر نفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعى و علمى خود که صدها شاگرد از درس او منفعت مى‏گیرند و در بین قریش و بنى هاشم از ارج و منزلت و حمایتبرخوردار است، به جاى عکس العمل منفى و مقابله به همانند در برابر بد زبانیهاى او، چون کوه صبر و شکیبایى، آرام و یقین ایستاده و با او سخن مى‏ گوید، یک دفعه در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم وشکست خورده یافت، و بى تأمل از حرف های‏ هاى خود معذرت خواهى کرد و اسلام آورد . (۱۴)

قیمت و اهمیت این گونه شکیبایى و بردبارى، چه بسا براى بسیارى از انسانها، نامفهوم باشد، ولى کسانى چون خواجه نصیر الدین طوسى که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلى و نقلى شناخته شده، و از سوى دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وى واگذار کرده‏ اند، در اوج موقعیت علمى و اجتماعى، به امام خویش اقتدا کرده و در روبه رو بدگویان به صبرى شگفت نایل مى‏ شود.

شخصى به او خطاب مى‏کند: اى سگ، و اى سگ زاده!

اما او در جواب مى‏ گوید، این سخن تو درست نیست، چون سگ بر چهار دست و پا راه مى‏ رود و من این چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمى‏ اندیشد، ولى من این چنین نیستم و… (۱۵)

براستى این چنین شکیبایى و تحملى را جز در پیروان مکتب اهل بیت نمى‏ توان اشکار کرد.

صمیمیت و محبت با دوستان

یکى از دوستان امام باقر (ع) به نام ابى عبیده مى‏ گوید:

در سفر، رفیق و همراه، امام باقر (ع) بودم.در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب مى‏ شدم و سپس آن حضرت بر مرکب خویش سوار مى‏شد. (و این نهایت احترام و مراعات حرمت می بود) .

زمانى که بر مرکب مى‏ نشستیم و در کنار یکدیگر قرار مى‏ گرفتیم، آن چنان با من گرم مى‏ گرفت و از حالم جویا مى‏شد که گویى لحظاتى قبل در کنار هم نبوده‏ ایم ودوستى را بعد از روزگار دورى جسته است.

به آن حضرت عرض کردم:

اى فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونه‏ اى حرکت مى‏ کنید که از دیگران سراغ ندارم، و براستى اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و روبه رو، این چنین برخورد خوشى با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد می بود.

امام باقر (ع) فرمود: آیا نمى‏ دانى که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشى دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستى بفشارند، گناهانشان همانند برگهاى درخت فرو مى‏ریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند. (۱۶)

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده در اوج مراعات ارزشهاى دینى و الهى، چیزى است که تنها در مکتب اهل بیت به صحیحترین شکل آن دیده مى‏شود.کسانى که از مکتب اهل بیت (ع) دور مانده‏ اند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت دریافت کرده‏ اند، در تشکیل اعتدال بین عواطف و ارزشها دچار افراط و تفریط شده‏ اند.

گروهى آنچنان دلبسته به فرزند و زندگى می باشند که همه قوانین و ارزشهاى دینى و اجتماعى را فداى آن مى‏ کنند، و دسته‏اى آنچنان دچار جمود و جهالت شده‏ اند که گمان کرده‏ اند، توحید و محبت به خدا الزام بى‏ عاطفگى و بى مهرى نسبت به غیر خداست.این گروه دوستى و محبت زن و فرزند را عار مى‏ دانند و در مرگ‏ عزیزانشان، حتى از قطره‏اى اشک کوتاه دارند، ولى در مکتب امام باقر (ع) خبرى از این افراط و تفریطها نیست.

گروهى نزد امام باقر (ع) شرفیاب شدند و به خانه آن حضرت داخل گشتند.اتفاقا یکى از فرزندان خردسال امام باقر (ع) مریض می بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانى را در آن حضرت مشاهده کردند.امام باقر از مریضى فرزند به گونه‏ اى دلواپس و غمگین می بود که اسایش نداشت.آن گروه با مشاهده این وضع با خود انها گفتند که اگر این کودک طورى بشود (بمیرد) امکان پذیر امام باقر (ع) چنان غمگین و غمگین شود و از خود عکس العملهایى نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم.در همین اندیشه بودند که یک دفعه صداى شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او مى‏ گریند، اما هم چنان از وضع امام باقر (ع) بیخبر بودند که ایشان با صورتى گشاده بر آنان داخل شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند.

میهمانان انها گفتند: وقتى که ما داخل شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز دلواپس وضع و حال شما شدیم!

امام (ع) فرمود: ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بى رنج و درد باشند، ولى زمانى که امر الهى سر رسید و تقدیر خداوندى محقق شد، خواست خداوند را مى‏پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضى هستیم. (۱۷)

این گفتن، مى‏ نمایاند که برخوردارى از روحیه رضا و تسلیم به معناى کنار نهادن عواطف و احساسهاى طبیعى نیست، بلکه عواطف در جاى خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانى، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهى را نیز باید نگه داری کرد.

احترام به حقوق اجتماعى مؤمنان

زراره گوید: امام باقر (ع) براى تشییع جنازه مردى از قریش، وجود یافت و من هم با ایشان بودم.در بین جمعیت تشییع کننده عطاء نیز وجود داشت.

در این بین، زنى از مصیبت دیدگان فریاد و ناله بر آورد.

عطاء به زن مصیبت زده او گفت: یا ساکت مى‏ شوى، یا من بازخواهم گشت! و در این تشییع، شرکت نخواهم جست.

اما، آن زن ساکت نشد و به زارى و افغان در ادامه گفت.و عطاء هم برگشت و تشییع را ناتمام گذاشت.

من براى امام باقر (ع) قضیه عطاء را باز گفتم (و در انتظار عکس العمل امام بودم) .امام فرمود: به راه ادامه دهیم و جنازه را هم چنان تشییع کنیم، چون اگر بنا باشد که برای مشاهده یک عمل نادرست و سر و صداى بیجاى یک زن، حقى را کنار بگذاریم (و به ماموریت اجتماعى خود نسبت به مؤمنى عمل نکنیم) حق مسلمانى را نادیده گرفته‏ ایم.

زراره گوید: بعد از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و بر آن نماز خواندیم و مراسم تدفین ادامه یافت.در این بین، صاحب عزا پیش آمد، از امام باقر (ع) سپاسگزارى کرد و به ایشان عرض کرد: شما توان راه رفتن زیاد را ندارید، به همین اندازه که لطف کرده و در تشییع جنازه شرکت کرده‏ اید، متشکریم و اکنون بازگردید!

ادامه مطلب
با اسطو خودوس اضطراب خود را افت دهید

زراره میگوید: من به امام گفتم: اکنون که صاحب عزا به شما رخصت برگشت داده، بهتر است بازگردید، چون من سؤالى دارم که مى‏خواهم از محضرتان منفعت گیری کنم.

امام فرمود: به کار خود ادامه بده، ما با اجازه صاحب عزا نیامده‏ ایم تا با اجازه او بازگردیم.تشییع جنازه یک مؤمن، فضل و پاداشى دارد که ما برای آن آمده‏ایم.به هر مقدار که انسان به تشییع ادامه دهد و به مؤمن حرمت نهد، از خداوند پاداش مى‏گیرد. (۱۸) در این حدیث، درسهاى چندى نهفته است که از آن جمله به این موارد مى‏توان اشاره کرد:

الف: لزوم وا ننهادن ماموریت و ترک نکردن حق برای مشاهده باطل از دیگران.

ب: لزوم اهتمام به حقوق اجتماعى مؤمنان و الزام اجتناب از تنگ نظرى.

ج: حرمت مؤمن، حتى بعد از مردن.

د: الزام انجام همه ماموریت های حتى ماموریت های اجتماعى، براى خدا و نه فقط رضاى خلق.

اهتمام به حقوق مالى مردم

ابو ثمامه گوید: وجود امام باقر (ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من مردى هستم که مى‏ خواهم در مکه اقامت گزینم، ولى یکى از پیروان مذهب مرجئه (۱۹) از من طلبکار است و من به او مدیون مى‏ باشم.نظر شما چیست؟ (آیا بهتر است که به وطنم بازگردم و بدهکاریم را به آن مرد بپردازم، یا با دقت به این که مذهب آن مرد مذهب باطلى است، مى‏ توانم پرداخت بدهى خود را به تأخیر انداخته، هم چنان در مکه بمانم؟)

امام فرمود: به سوى طلبکار باز گرد و قرضت را ادا کن و مصمم باش به گونه‏ اى زندگى کنى که زمان مرگ و ملاقات خداوند، طلبى از ناحیه دیگر بر عهد تونباشد، چون مؤمن هیچ زمان خیانت نمى‏ کند. (۲۰)

مراعات حقوق و نیازهاى روحى همسران

زاهد نمایان و تنگ نظرانى که عبادت و تقوا را در انزوا و کسالت و جمود مى‏ بینند و با ترک شؤون زندگى و رفتارهاى اجتماعى در صدد راهیابى به مقامات معنوى می باشند! واقعیات حیات را نادیده گرفته و به جاى پیروى از تمامیت وحى، تشخیصهاى نادرستشان را، ملاک حق مى‏ شمرند، راه اندازی زندگى خانوادگى را مانع وصول به حق پنداشته و مراعات حقوق و نیازهاى طبیعى و واقعى همسران را در خور دنیا گرایان مى‏ دانند! و در جهت ضدیت با فطرت و طبیعت و نظام هستى بر مى‏ خیزند، اما در مکتب اهل بیت (ع) و در زندگى امام باقر (ع) اثرى از این گونه حرکتها نیست، بلکه هر حقیقتى در جاى خود مورد دقت قرار گرفته است.از آن جمله نیازهاى روحى همسران است که طبق معمول در نگاه انسانهاى سطحى مورد غفلت و بی مهرى قرار مى‏گیرد، ولى در زندگى امامان (ع) به گفتن یک حقیقت مورد دقت بوده است.

گروهى از مردم به وجود امام باقر (ع) رسیدند، در حالى که امام خضاب (۲۱) کرده می بود.

تازه واردان، از علت خضاب کردن آن حضرت، جویا شدند.

امام (ع) فرمود: چون زنان از آراستگى شوهر خویش شادمان مى‏شوند، من براى همسرانم خضاب کرده و خود را آراسته‏ ام. (۲۲)

عدم تحمیل ایده‏ هاى خویش بر همسران

ایده‏ هاى انسان بر دو گونه‏ اند:

۱ ـ ایده‏ هاى اصولى و غیر قابل چشم پوشى، همانند پایبندى به اصول دین و واجبات و محرمات شرعى و نیز مراعات اصول اخلاق انسانى و…که انسان نسبت به این چنین ایده‏ هایى نمى‏ تواند بى تفاوت باشد، چه در رابطه همسر و چه دیگران.

امر به معروف و نهى از منکر شامل این چنین عرصه‏ هایى است و همه مردم در قلمرو مکتب ماموریت دارند که در مرحله نخست، اعضاى خانواده خویش را به این ارزشها دعوت کرده و از ضد ارزشها بازدارند و در مرحله سپس همه افراد جامعه را امر به معروف و نهى از منکر نمایند.

۲ ـ ایده‏ هاى فردى در رابطه مسایل مختلفى که فراتر از حد ماموریت های ضرورى است، همانند مراعات مستحبات و ترک مکروهات، و یا چشم پوشى از مباحات به منظور مقصد و آرمانى خاص و مورد قیمت .

اهل تقوا و زهد، علاوه بر انجام ماموریت های واجب و ضرورى، بسیارى از لذتهاى دنیوى را ترک مى‏ کنند و حتى از تجملهاى مجاز و مباح نیز اجتناب مى‏ ورزند.

گاه موقعیت اجتماعى و سنى یک فرد، الزام مراعات مسایلى است که مراعات آنها بر دیگران و حتى همسران وى ملزوم نیست.در این چنین مواردى، معمول انسانها سعى مى‏کنند تا ایده‏ هاى خود و شیوه زندگى خویش را بر دیگران و همسر و فرزندشان تحمیل کنند و شرایط و روحیات ایشان را در نظر نگیرند.

در زندگى امام باقر (ع) نه تنها این چنین نقطه ضعفهایى دیده نمى‏ شود، بلکه خلاف آن قابل مشاهده است.

حسن زیات بصرى مى‏گوید: من به همراه یکى از دوستانم به منزل امام باقر (ع) رفته، بر او داخل شدیم.

برخلاف فکر خویش، آن حضرت را در اتاقى مفروش، آراسته و زینت شده یافتیم و بر دوش وى پارچه‏ اى به رنگ گلهاى سرخ مشاهده کردیم.محاسن را قدرى مختصر کرده و بر چشمان سرمه کشیده می بود. (باید دقت داشت که در آن عصر و محیط سرمه کشیدن مردان رایج بوده است) .

ما مسایل خود را با آن حضرت در بین گذاشتیم و سؤالهایمان را پرسیدیم و ازجا برخاستیم .زمان خارج شدن از منزل، امام به من فرمود: همراه با دوستت، فردا هم نزد من بیایید.

گفتم زیاد خوب، خواهیم آمد.

چون فردا شد، با همان دوستم به خانه امام رفتیم، ولى این بار به اتاقى داخل شدیم که در آن، جز یک حصیر، هیچ امکاناتى نبوده است و امام پیراهنى خشن بر تن داشت.

در این زمان امام به رفیق من رو کرد و فرمود: اى برادر بصرى! اتاقى که دیشب مشاهده کردى و در آنجا نزد من آمدى از همسرم می بود که تازه با او ازدواج کرده‏ ام و در واقع آن اتاق، اتاق او می بود و لوازم آن نیز، لوازم و امکاناتى است که او آورده است.

او خودش را براى من آراسته می بود و من نیز مى‏ بایست عکس العمل مناسبى داشته باشم و خودم را براى او بیارایم و بى‏ تفاوت نباشم.امیدوارم از آنچه دیشب مشاهده کردى، به قلبت گمان بد راه نداده باشى.

رفیق من در جواب امام او گفت: به خدا قسم، بدگمان شده بودم، ولى اکنون خداوند آن بد گمانى را از قلبم زدود و حقیقت را دریافتم. (۲۳)

آنچه از این حدیث منفعت گیری مى‏شود، این است که امام از همسرش انتظار ندارد که چون او بر حصیر بنشیند و لباس خشن بر تن کند.

امام با این که در قلمرو اعمال فردى خود، از تجمل پرهیز دارد، ولى در زندگى خانوادگى و حتى اجتماعى، عواطف و نیازهاى روحى همسر و نیز شرایط و مقتضیات زمان را در نظر دارد و تجمل حلال را ممنوع نمى‏ شمارد و در مواردى ملزوم‏ هم مى‏ داند.

حکم بن عتیبه مى‏گوید: بر امام باقر (ع) داخل شدم در حالى که اتاقش آراسته و لباسش رنگین می بود، من هم چنان به اتاق و لباس آن حضرت خیره شده بودم و نگاه مى کردم.امام که آثار شگفتى را در من مشاهده کرده می بود، فرمود: اى حکم نظرت درمورد آنچه مى‏ بینى چیست؟

عرض کردم: درمورد عمل شما چطور مى‏ توانم داورى کنم (شما امام هستید و جز کار بایسته انجام نمى‏ دهید)، ولى در محیط ما، جوانان کم سن و سال این چنین مى‏ پوشند، نه بزرگسالان!

امام فرمود: اى حکم، چه کسى زینتهاى الهى و خدادادى را ممنوع ساخته است! (پوشیدن این لباس قشنگ و شیک، حرمت شرعى ندارد) ولى خوب است بدانى که این اتاق، از آن همسر من است و تازه با او ازدواج کرده‏ ام و تو مى‏ دانى که اتاق اختصاصی خود من چطور اتاقى است. (۲۴)

مراعات جمال و زى شرافتمندانه

ائمه (ع) به تناسب شرایط زمانى و مسؤولیتهاى اجتماعى خود، زندگى مى‏کرده‏ اند.

در حالات على (ع) دیده شده است که آن حضرت در دوران حکومت و فرمانروایى خویش، کفشهایش را خود وصله مى‏ زد و از ساده‏ ترین و کم بهاترین جامه‏ ها منفعت گیری مى‏ کرد، ولى آن حضرت شیوه زندگى خود را براى همگان تجویز مى‏ نمود و مى‏ فرمود: من چون حاکم جامعه هستم، ماموریت خاصى دارم و باید در حد پایین‏ترین طبقات جامعه زندگى کنم تا آنان با مشاهده وضع من، در خوداحساس اسایش و رضایت کنند.

اما دیگر امامان، از آنجا که مسؤولیت حکومت را بر مسئولیت نداشته‏ اند و در شرایط اجتماعى اختصاصی‏ اى زندگى مى‏کرده‏ اند، که چه بسا منفعت گیری از لباسهاى کم بها و وصله‏ دار جهت تضعیف موقعیت اجتماعى آنان و توهین به شیعه مى‏ شد، و بازتاب منفى داشته است، بر پایه ماموریت، آداب صحیح اجتماعى را مراعات کرده، به جمال و زى شرافتمندانه در جامعه اهتمام مى‏ ورزیده‏ اند .

امام باقر (ع) حتى در رابطه چگونگى اصلاح محاسن خویش به مرد پیرایشگر رهنمود مى‏دهد. (۲۵) و در انتخاب لباس براى خویش، عزت و شرافت و زى با لیاقت را در نظر دارد! چنان که گاه لباس فاخر و تهیه شده از خز مى‏ پوشد. (۲۶) و براى لباس رنگهاى دلنشین و پر نشاط انتخاب مى‏ کند. (۲۷)

امام باقر (ع) از این که در اندام او آثار رخوت و کسالت و پژمردگى ظاهر باشد، متنفر می بود.

ادامه مطلب
آقایان اگر این علائم را در طول شبانه روز دارید به سرطان پروستات مبتلا شده اید!

حکم بن عتیبه مى‏ گوید: امام باقر (ع) را دیدم که حنا بر ناخنها نهاده است.

امام به من فرمود: نظرت درمورد این کار چیست؟

عرض کردم: درمورد کار شما چه مى‏ توانم بگویم (شما خود آگاهتر هستید و جز کار بایسته انجام نمى‏ دهید)، ولى در آداب و رسوم اجتماعى ما، جوانان ناخنهایشان را با حنا مى‏ آرایند !

امام فرمود: اى حکم! وقتى که انسان تنظیف مى‏کند و با دارو، موهاى زاید بدن را مى‏ زداید، دارو بر ناخنها تاثییر گذاشته و رنگ آن را همانند ناخن مردگان مى‏ سازد.رنگ آن را با حنا مى‏ توان تحول داد. (۲۸) این احادیث در کل مى‏رساند که امام باقر (ع) به چگونگى وضع لباس و زى خویش در جامعه دقت داشته، بى قیدى و بد منظرى و بى‏ مبالاتى را نمى‏ پسندیده است.


پى‏ نوشت‏ها:

۱ ـ رأیت الباقر (ع) و هو متکى‏ء على غلامین اسودین.فسلمت علیه فرد على على بهر و قد تصبب عرقا فقلت: اصلحک الله لوجاءک الموت و انت على هذه الحال فى طلب الدنیا، فخلى الغلامین من یده و تساند و قال: لو جاءنى و انا فى طاعه من طاعات الله اکف بها نفسى عنک و عن الناس، و انما کنت اخاف الله لو جاءنى و انا على معصیه من معاصى الله، فقلت: رحمک الله اردت ان اعظک فوعظتنى.ارشاد سودمند ۲/۱۵۹، مناقب ۴/۲۰۱، کشف الغمه ۲/۳۳۰، الفصول المهمه ۲۱۳، بحار ۴۶/ .۲۸۷

۲ ـ المناقب ۲/۲۹۵، ائمتنا ۱/ .۳۵۱

۳ ـ حسن بن على الوشا از شخصیتهاى برجسته امامیه و از اصحاب امام رضا (ع) مى‏باشد که نجاشى درمورد او حرف های است «کان من وجوه هذه الطائفه» و «کان عینا من عیون هذه الطائفه» .اعیان الشیعه ۵/ .۱۹۵

۴ ـ اعیان الشیعه ۵/ .۱۹۴

۵ ـ سیره الائمه الاثنى عشر ۲/ .۲۰۲

۶ ـ کان ابو جعفر الباقر (ع) جالسا فى الحرم و حوله عصابه من اولیائه، إذ اقبل طاووس الیمانى فى جماعه، فقال: من صاحب الحلقه؟ قیل: محمد بن على…قال: ایاه اردت، فوقف علیه و سلم و جلس ثم قال: اتأذن لى فى السؤال؟ فقال الباقر (ع) قد اذناک فسلم قال: …بحار ۴۶/ .۳۵۵

۷ ـ عن ابى حمزه الثمالى قال: کنت جالسا فى مسجد رسول الله (ص) اذ اقبل رجل فسلم فقال من انت یا عبد الله…بحار ۴۶/ .۳۵۷

۸ ـ کان علیه السلام لا یسمع من داره یا سائل بورک فیک، و یا سائل خذ هذا، و کان علیه السلام یقول: سموهم باحسن اسمائهم.احقاق الحق ۱۲/ .۱۸۹

۹ ـ عن ابى عبد الله (ع) : کان ابى اقل اهل بیته مالا و اعظمهم مؤونه و کان یتصدق کل جمعه بدینار و کان یقول الصدقه یوم الجمعه تضاعف کفضل یوم الجمعه على غیره من الایام .بحار ۴۶/۲۹۵، الانوار البهیه ۱۲۲، اعیان الشیعه ۱/ .۶۵۳

۱۰ ـ روى عن ابى عبد الله (ع) قال: دخلت على ابى یوما و هو یتصدق على فقراء اهل المدینه بثمانیه آلاف دینار، و اعتق اهل بیت بلغوا احد عشر مملوکا…بحار ۴۶/ .۳۰۲

۱۱ ـ قال عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید بن عمیر، مالقینا ابا جعفر محمد بن على (ع) الا و حمل الینا النفقه و الصله و الکسوه، و یقول: هذه معده لکم قبل ان تلقونى.بحار ۴۶/۲۸۷، کشف الغمه ۲/ .۳۳۴

۱۲ ـ قالت سلمى ـ مولاه ابى جعفر (ع) ـ کان یدخل علیه اصحابه، فلا یخرجون من عنده حتى یطعمهم الطعام الطیب، و یکسوهم الثیاب الحسنه، و یهب لهم الدنانیر، فاقول له فى ذلک لیقل منه فیقول: یا سلمى ما حسنه الدنیا الا صله الاخوان و المعارف و کان یصل بالخمسمأه …الفصول المهمه .۱۹۷

۱۳ ـ و قال الاسود بن کثیر: شکوت الى ابى جعفر (ع) الحاجه و جفاء الاخوان فقال: بئس الأخ أخ یرعاک غنیا و یقطعک فقیرا ثم امر غلامه فاخرج کیسا فیه سبعمأه درهم فقال: استنفق هذا فاذا فرغت فأعلمنى.ارشاد ۲/۱۴۶، روضه الواعظین ۱/۲۰۴، کشف الغمه ۲/۳۲۱، الفصول المهمه ۲۱۵، نور الابصار ۵۰، الانوار البهیه .۱۲۲

۱۴ ـ قال له نصرانى: انت بقر؟ قال: انا باقر، قال: انت ابن الطباخه؟ قال: ذاک حرفتها، قال: انت ابن السود الزنجیه البذیه، قال: ان کنت صدقت غفر الله لها، و ان کنت کذبت غفر الله لک، قال: فاسلم النصرانى.مناقب ابن شهر آشوب ۴/۲۰۷، بحار ۴۶/۲۸۹، نور الابصار، مازندرانى ۵۱، اعیان الشیعه ۱/ .۶۵۳

۱۵ ـ ر ک: الانوار البهیه .۱۲۳

۱۶ ـ عن ابى عبیده قال: کنت زمیل ابى جعفر (ع) و کنت ابدا بالرکوب ثم یرکب هو، فاذا استوینا سلم و ساءل مساءله رجل لا عهد له بصاحبه و صافح، قال: و کان اذا نزل نزل قبلى فاذا استویت انا و هو على الأرض سلم و ساءل مساءله من لا عهد له بصاحبه، فقلت: یا ابن رسول الله انک لتفعل شیئا ما یفعله من قبلنا، و ان فعل مره لکثیر، فقال: اما علمت ما فى المصافحه، ان المؤمنین یلتقیان فیصافح احدهما صاحبه فما تزال الذنوب تتحات عنهما کما یتحات الورق عن الشجر و الله ینظر الیهما حتى یفترقان.

۱۷ ـ کان قوم اتوا ابا جعفر (ع) فوافقوا صبیا له مریضا، فرأوا منه اهتماما و غما و جعل لا یقر، قال فقالوا: و الله لئن اصابه شى‏ء إنا لنتخوف ان نرى منه ما نکره، قال: فما لبثوا ان سمعوا الصیاح علیه فاذا هو قد خرج علیهم منبسط الوجه فى غیر الحال التى کان علیها فقالوا له: جعلنا الله فداک لقد کنا نخاف مما نرى منک ان لو وقع ان نرى منک ما یغمنا فقال لهم: إنا لنحب ان نعافى فیمن نحب فاذا جاء امر الله سلمنا فیما یحب.عیون الأخبار، ابن قتیبه ۳/۶۶، بحار ۱۱/ .۸۶

۱۸ ـ حضر ابو جعفر (ع) جنازه رجل من قریش و انا معه و کان فیها عطاء فصرخت صارخه فقال عطاء: لتسکتن او لنجرعن قال: فلم تسکت، فرجع عطاء قال: فقلت لأبى جعفر (ع) ان عطاء قد رجع قال: و لم؟ قلت صرخت هذه الصارخه فقال لها: لتسکتن او لنرجعن فلم تسکت فرجع فقال : امض بنا فلو انا اذا رأینا شیئا من الباطل مع الحق ترکنا له لم نقض حق مسلم، قال: فلما صلى على الجنازه قال ولیها لابى جعفر: ارجع مأجورا رحمک الله فانک لا تقوى على المشى فأبى ان یرجع، قال فقلت له: قد اذن فى الرجوع و لى حاجه ارید ان اسالک عنها فقال: امض فلیس باذنه جئنا و لا باذنه نرجع، انما هو فضل و اجر طلبناه فبقدر ما یتبع الجنازه الرجل یؤجر على ذلک.بحار ۴۶/۳۰۱ ـ

۱۹ ـ مذهب مرجئه از جمله مذاهب ساختگى و انحرافى است که معتقدان به آن چنان پایبند عمل نیستند و به ادعاى ایمان، دلخوش مى‏دارند و در روایات معصومین مورد لعن و نفرین قرار گرفته‏اند.ر ک: الفرق بین الفرق، مترجم ۱۴۵ ـ

۲۰ ـ دخلت على ابى جعفر (ع) و قلت له: جعلت فداک انى رجل ارید ان الازم مکه و على دین للمرجئه، فما تقول؟ قال (ع) : ارجع الى مؤدى دینک و انظر ان تلقى الله عز و جل و لیس علیک دین، فان المؤمن لا یخون.علل الشرایع ۵۲۸، بحار ۱۰۳/ .۱۴۲

۲۱ ـ خضاب، نوعى آراستن موها یا پوست بدن با تحول دادن رنگ آن به وسیله حنا یا دیگر داروهاى رنگى است.

۲۲ ـ عن ابى الحسن (ع) قال: دخل قوم على ابى جعفر (ع) فرأوه مختضبا فسألوه فقال: انى رجل احب النساء فأنا اتصبغ لهن.بحار ۴۶/ .۲۹۸

۲۳ ـ دخلت على ابى جعفر (ع) انا و صاحب لى فاذا هو فى بیت منجد، و علیه ملحفه وردیه، و قد حف لحیته و اکتحل، فسألنا عن مسائل، فلما قمنا، قال لى: یا حسن! قلت: لبیک قال : إذا کان غدا فأتنى أنت و صاحبک، فقلت: نعم جعلت فداک، فلما کان من الغد دخلت علیه و اذا هو فى بیت لیس فیه الا حصیر و اذا علیه قمیص غلیظ، ثم اقبل على صاحبى، فقال: یا اخا البصره! انک دخلت على امس و انا فى بیت المرأه و کان امس یومها، و البیت بیتها، و المتاع متاعها، فتزینت لى، على ان اتزین لها کما تزینت لى، فلا یدخل قلبک شى‏ء، فقال له صاحبى: جعلت فداک قد کان و الله دخل فى قلبى، فأما الآن فقد و الله اذهب الله ما کان، و علمت ان الحق فیما قلت.بحار ۴۶/ .۲۹۳

۲۴ ـ دخلت على ابى جعفر (ع) و هو فى بیت منجد و علیه قمیص رطب و ملحفه مصبوغه قد أثر الصبغ على عاتقه، فجعلت انظر الى البیت و انظر فى هیئته فقال لى: یا حکم و ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول و أنا أراه علیک، فأما عندنا فانما یفعله الشاب المرهق، فقال: یا حکم من حرم زینه الله التى اخرج لعباده؟ فأما هذا البیت الذى ترى فهو بیت المرأه، و انا قریب العهد بالعرس، و بیتى البیت الذى تعرف.الکافى ۶/۴۴۶، بحار ۴۶/ .۲۹۲

۲۵ ـ عن محمد بن مسلم، قال: رأیت ابا جعفر (ع) و الحجام یأخذ من لحیته فقال: دورها.بحار ۴۶/ .۲۹۹

۲۶ ـ قال: رأیت على ابى جعفر محمد بن على (ع) جبه خز و مطرف خز.طبقات ابن سعد ۵/۳۲۱، سیر اظهار النبلاء ۴/ .۴۰۷

۲۷ ـ عن مالک بن اعین، قال دخلت على ابى جعفر (ع) و علیه ملحفه حمراء شدیده الحمره.بحار ۴۶/ .۲۹۲

۲۸ ـ رأیت ابا جعفر (ع) و قد اخذ الحناء و جعله على اظافیره فقال: یا حکم! ما تقول فى هذا؟ فقلت: ما عسیت ان اقول فیه و انت تفعله، و ان عندنا یفعله الشبان، فقال: یا حکم ان الأظافیر اذا اصابتها النوره غیرتها حتى تشبه اظافیر الموتى، فغیرها بالحناء، کافى ۶/۵۰۹، بحار ۴۶/ .۲۹۹

دسته بندی مطالب

خبرهای ورزشی

اخبار پزشکی

آاخبار اجتماعی

اخبار فرهنگی

کسب وکار

اخبار فناوری

About Author