[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
سال قبل توفیقی می بود و در خیل زائران اربعین بودیم. گروه سه نفری ما در برگشت و در شهر شوش و در جوار مقبره دانیال نبی، مهمان مردی بزرگوار به نام عباس فاضلی شد که یکی از بهترین پذیرایی ها را از ما به جا آورد. گفتگویی بین من و این خادم امام حسین (ع) در لحظات پایانی وجود ما، انجام شد و توفیق رد و بدل کردن شماره را اشکار کردم. اما من بی معرفتی کردم و در یک سال قبل، حتی یک تماس کوچک هم با این هموطن عاشق امام حسین (ع) نداشتم! تعداد بسیاری از خوبی این مردم گفتم ولی خودم همتی به خرج ندادم. پسی از یک سال در بیست مرداد ماه امسال و همزمان با اغاز ایام سفر زائران اربعین، مطلب زیر را از او دریافت کردم:« سلام فاضلی هستم از شهرستان شوش اگه اومدید واسه زیارت خوشحال میشم بیاید طرفمون»! این مطلب در روبه رو آن همه بزرگی و ارادت، مرا مات خود کرد. بوی مهمانی امام را مجدد شنیدم. اگرچه می خواستیم امسال هم مجدد راهی این سفر معنوی بشویم ولی این مطلب گویی خواب مرا از سرم پراند. تا این مدت سفری را اغاز نکرده ایم و تا این مدت نمی دانم اگر برویم از کدام مرز می رویم؟ و آیا زمان می شود تا یک بار دیگر این مرد بزرگ که می او گفت کشاورز هستم را ببینم؟ و از او بابت این همه معرفت سپاس کنم؟ او را ببینم و به او بگویم: جنس جان شما گویی همه حسینی شده است! آفرین! اکنون واقعا دلم می خواهد بروم …ساعت ۱۹ و ۱۵ دقیقه روز جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ که عکس این یادداشت تهیه شده است رفته ام در خیابان تالار تا از یکی از بستگان، وسیله ای برای حمل بهتر کیف ها بگیرم. وسیله ای که پارسال هم همراه ما می بود. توفیقی می بود و پارسال هر روز و از داخل سفر متن سفرنامه را می نوشتم و برای دوستان روزنامه ارسال می کردم و دوستان هم آن را انتشار کردند. سفرنامه کوتاهی که در نشانی http://esfahanemrooz.ir/?newsid=889046 می توانید بخوانید. از زیر پرچم سلام بر حسین که سلام خداوند و پیامبران خدا بر او باد، رد می شوم و دعا می کنم که توفیق همراهم گردد و زائر حضرت عشق گردم. ان شاء ا…
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع
