[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
  
  
    
  
  
  
همان گروه سه نفری سال قبل یعنی من و برادر و خواهرم که توانایی همکاری با روزنامه را داشتیم بعد از سفر شیرین و زیبای اربعین ۱۴۰۲، به لطف خداوند و نگاه اهل بیت عصمت و طهارت، مقدمات سفر اربعین ۱۴۰۳ را نیز فراهم کردیم و در صبح شنبه ۲۷ مرداد ماه از اصفهان به مقصد مرز خسروی و کربلای معلی حرکت کردیم. امسال نیز همانند سال قبل هر روز سفرنامه را با گوشی همراه می نوشتم و برای دوستان روزنامه ارسال می کردم. آنچه در پی می آید در شماره های ۴۹۷۰، ۴۹۷۱، ۴۹۷۲ و ۴۹۷۳ و ۴۹۷۴ روزنامه اصفهان امروز به تاریخ های ۲۹، ۳۰، ۳۱ مرداد و اول و دوم شهریور چاپ شد. بر خلاف سال قبل، در این یادداشت ها کمتر به داده های مردم نگاری دقت شده است. قبل از سفرنامه قسمت هایی از یکصد و بیست و ششمین شماره اصفهان گرد که به نوعی مقدمه این سفر می بود نیز آورده شده است.
*بوی مهمانی امام
سال قبل توفیقی می بود و در خیل زائران اربعین بودیم. گروه سه نفری ما در برگشت و در شهر شوش و در جوار مقبره دانیال نبی، مهمان مردی بزرگوار به نام عباس فاضلی شد که یکی از بهترین پذیرایی ها را از ما به جا آورد. گفتگویی بین من و این خادم زائران امام حسین (ع) در لحظات پایانی وجود ما، انجام شد و توفیق رد و بدل کردن شماره را اشکار کردم. اما من بی معرفتی کردم و در یک سال قبل، حتی یک تماس کوچک هم با این هموطن عاشق امام حسین (ع) نداشتم! تعداد بسیاری از خوبی این مردم گفتم ولی خودم همتی به خرج ندادم. پسی از یک سال در بیست مرداد ماه امسال و همزمان با اغاز ایام سفر زائران اربعین، مطلب زیر را از او دریافت کردم: « سلام فاضلی هستم از شهرستان شوش اگه اومدید واسه زیارت خوشحال میشم بیاید طرفمون»! این مطلب در روبه رو آن همه بزرگی و ارادت، مرا مات خود کرد. بوی مهمانی امام را مجدد شنیدم. اگرچه می خواستیم امسال هم مجدد راهی این سفر معنوی بشویم ولی این مطلب گویی خواب مرا از سرم پراند. تا این مدت سفری را اغاز نکرده ایم و تا این مدت نمی دانم اگر برویم از کدام مرز می رویم؟ و آیا زمان می شود تا یک بار دیگر این مرد بزرگ که می او گفت کشاورز هستم را ببینم؟ و از او بابت این همه معرفت سپاس کنم؟ او را ببینم و به او بگویم: جنس جان شما گویی همه حسینی شده است! آفرین! اکنون واقعا دلم می خواهد بروم … سفرنامه مختصر سال قبل را در نشانی http://esfahanemrooz.ir/?newsid=889046 می توانید بخوانید. از زیر پرچم سلام بر حسین که سلام خداوند و پیامبران خدا بر او باد، رد می شوم و دعا می کنم که توفیق همراهم گردد و زائر حضرت عشق گردم. ان شاء ا…
*جایی بین هجر و وصل
نقطه صفر مرزی! جایی که برای رفتن به سرزمین دیگر، هیچ فاصله ای وجود ندارد. حکایت از نوعی وصال و رسیدن است. با این همه، حکایت از نوعی دل کندن و هجران و جدایی هم دارد. همزمان حس اندوه و نشاط را با هم دارد. اکنون اگر این دو سرزمین، ایران و عراق باشند و ایام زیارتی اربعین سید و سالار آزادگان در پیش باشد، بی شک این با هم بودن حس های گوناگون، زیاد تر و شدیدتر می شود. رسیدن به خیل عاشقان و زیارت مولا در پیش است و دوری فرزندان و خانواده در بعد! وطن ایمانی، روبروی تو قرار دارد و وطنی که در آن به دنیا آمده ای، بزرگ شده ای و ایمان را آموخته ای در پشت سر! صبح روز شنبه ۲۷ مردادماه، کار بزرگی را اغاز کردیم و همان گروه کوچک سه نفری سال قبل در مغناطیس عشق، اصفهان را به مقصد کربلا ترک کردیم. بر خلاف سال قبل و با دقت به توانایی خوب مرز چذابه در سال قبل، تصمیم گرفتیم این بار از مرز خسروی، داخل عراق شویم. با این که ساعت ۷ صبح از اصفهان بیرون آمدیم، شب و ساعتی سپس از غروب آفتاب به مرز خسروی رسیدیم. اولین کار پارک ماشین در بیابان های از ماشین ها می بود و سپس باید قدم در مسیری می گذاشتیم راهی که زیاد تر از عقل، عشق می خواهد. در این مسیر اگر کار دست عقل بیفتد، سریع خسته می شوی، دلواپس می شوی و …ولی اگر با عشق قدم بگذاری، درهای رحمت باز می شوند و شیرینی آن را با وجود سختی ها، می چشی! شب را در حسینیه برکت الحسین مرز خسروی درست در همان نقطه صفر تا نزدیکی های صبح پشت سر گذاشتیم. اولین نماز صبح در خاک عراق را در همان مرز و سپس از عبور گیت های بازرسی خواندیم. شگفت است به محض رد شدن از مرز، گویی از دنیایی به دنیای فرد دیگر پرت شدیم. امکانات. بهداشت و نظم ایران قابل قیاس با عراق نیست. دیروز در موکب های حاج قاسم سلیمانی در استان اصفهان. ابوالفضل العباس الیگودرز در استان لرستان، موکبی در نزدیکی نهاوند در استان همدان و امام رضای دانشگاه صنعتی کرمانشاه ایستادیم. نظم، بهداشت و ادب خادمان این موکب ها، اندوخته بزرگ اجتماعی است که نباید به راحتی از آن گذشت. یکی از تفاوت های موکب ها در این مسیر نسبت به مسیر چذابه، وجود موکب هایی می بود که در ساختمان ها شکل گرفته می بود و اصلا وجوه و صورت چادر و موقتی را نداشت. در عوض جاده ها و مسیرها با همه تلاش های که شده می بود به کیفیت مسیر چذابه نبوده است. توانایی دنیای تازه و متفاوت ما را بر آن داشت که این مرز را توانایی کنیم. این یادداشت را درون ون و وقتی که در حال حرکت به سوی کاظمین هستیم، می نویسم. زیاد تر افراد خواب می باشند و من دلم می خواهد که بخشی از این توانایی را ثبت کنم. اما چه کنم که تعداد بسیاری از تصاویر وجه کیفی دارند و در حصر کلام و کلمه نمی گنجند. توانایی این سفر از سوی زائران، یقیناً زیباییهای منحصر بفردی را دارد ولی از دریچه و نگاه خادمان و موکب داران نیز بیشک سرشار از زیباییهای یگانه و خاص است.
*دروازه عشق
از کنار بیستون که عبور می کنی یاد این شعر می افتی که « بیستون را عشق کند و شهرتش را فرهاد برد» مقداری جلوتر به کرمانشاه می رسی، شهری که نام دروازه کربلا به خود گرفته است. ولی اینجا در رخداد اربعین، هر چیزی می بینی جز وجود عشق و معجزه حب حسین چیزی نیست. عشق را دروازه ای است و هر دروازه ویژگی خاصی دارد مهم ترین و اولی ترین دروازه عشق، قلب است ولی برای عشق دروازه های فرد دیگر هم هست. هنگامی تصمیم می گیری بیایی کربلا، از هر دری که بیرون می آیی، گویی از یکی از همین دروازه های عشق عبور می کنی. این تجسم و وجود عشق را هنگامی خوب می بینی که زائرانی را پیاده در مسیرهای گوناگون منتهی به کربلا و در زیر آفتاب و گرمای که ماندن آن لحظه ای ممکن نیست، می بینی. مسیرهای منتهی به کربلا، مملو از موکب و زائر می باشند. مسیر معروف که ایرانی ها برای پیاده روی انتخاب می کنند مسیر نجف به کربلاست ولی این تنها مسیر نیست. از مرز خسروی که به داخل عراق بیایی می توانی زائران پیاده را ببینی این حرکت از کاظمین به سمت کربلا شدت می گیرد. دلنشین این است که کاظمین به سمت کربلا هم عمودها با شماره گذاری وجود دارد ولی اینجا برخلاف مسیر نجف کربلا شماره ها کم می شوند و عمود ۱ کربلا است همان طور که عمود ۱ نجف است. سمت هر امام بزرگ تری عمود ۱ همان جا وجود دارد. وجود در راهپیمایی کاظمین کربلا، فرد را زیاد تر با فرهنگ عراقی آشنا می کند. این مسیر تقریبا فردی غیر عراقی وجود ندارد. از خسروی که عبور کردیم از روی دریاچه دیاله به معنی زندگی رد شدیم. به کاظمین که رسیدیم هوا گرم می بود و ماندن سخت می بود. با این همه تلاش کردیم تا در زیر آفتاب هم جایی برای نماز ظهر و عصر اشکار کنیم ولی نشد. سپس از نماز جایی در حرم اشکار شد. جمعیت به اندازه ای می بود که امکان دست رساندن به ضریح منور امامان کاظم و جواد که درود خداوند بر آن دو باد وجود نداشت. حس و حال مشهد، اینجا حاکم است. در یکی از مسیرهای روضه و نوحه با نوشته امام رضا علیه السلام پخش می شود. زمان ماندن به علت گرما زیاد نبوده است و باید راهی کربلا می شدیم. عصر به کربلا رسیدیم و در سیل عاشقان و زائران قدم زدیم. چه قدم زدن مبارکی! از بین مکان هابی که در نظر داشتیم بالاخره تصمیم می گیریم در همان حسینیه ابوجعفر در محله حر صغیر که سال قبل هم بودیم ساکن شویم. رفتیم ولی تعداد زائران زیاد می بود ولی بالاخره پذیرفتن شدیم و شب را آنجا ماندیم. از تفاوت های مهم امسال نسبت به سال قبل، یکی اهتمام زیاد تر به جمع آوری مواد بازیافتی می بود که اگر چه تا حد انتظار و مطلوب، فاصله دارد ولی اتفاق خوب و خرسندی است. یکی از ویژگی های مهم این رخداد وجود شیعیان عراقی برای خدمت رسانی در همه سنین است. این نوع وجود و همکاری و همراهی اجتماعی، بی مانند بلکه به جرئت می توان او گفت: بی نظیر است. یکی عاشقانه و خالصانه به همه معنی خدمت کردن است. حتی نوعی التماس می کنند تا از خدمت آنها منفعت برداری شود. این چنین اینجا آدمها زیاد تر از هر زمان فرد دیگر با هم بودن و مهربانی جمعی را توانایی می کنند. این یادداشت را در طبقه دوم حرم امام حسین علیه السلام در حالی به آخر می برم که صدای قرآن قبل از نماز ظهر و عصر بلند شده است و اشاره دارد که خداوند هستی را در شش روز خلق کرد. اینجا که باشی معنی جدیدی از زمان و روز را می توانی فهمیدن کنی. خدایا ما را جزو عاشقان حسین علیه السلام قرار بده!
* کشف آسمان ها
در راه و در شهرهای مرزی ایران تابلو نوشته ای با این مضمون را دیدم: « این شهر عزادار حسین است» این جمله به جانم نشست. کم کم که جلو آمدم و دیدم که ایران گویی عزادار امام حسین علیه السلام است. داخل عراق که می شوی و مسیرهای گوناگون را نگاه می کنی، این عزا و این عزم زیارت زیاد تر اشکار می شود. جهان این جا، قطب نمایش کربلا است. به کربلا که می رسی گویی داخل خود سوگ شده ای اما سوگی از نوع سوگ سازنده و حماسی. این حماسه را می توان در رگ و پوست این شهر دید. آهنگری که کار او را برای مواکب مجانی و رایگان اظهار کرده تا چهره هایی که در سیمای آنها جز وجود و ابراز وجهی از وجود حسین علیه السلام را نمی توانی ببینی، قسمت هابی از اتفاقات کربلاست. کربلا شهر کشف است. کشف آسمان ها! و برای کشف آسمان، اگر به زمین نگاه کنی، زمین می خوری! کربلا شهر نیست، یکی از بزرگ ترین ظرف های تاریخ است. ظرفی که خوبی و بدی در آن به اوج رسیده است. دیروز بعد از نوشتن یادداشت و اقامه نماز ظهر و عصر در حرم امام حسین علیه السلام برای عرض ادب داخل بین الحرمین و سپس حرم حضرت عباس علیه السلام شدیم. توفیقی می بود و بر خلاف سال قبل امکان ورود به این حرم تکه شد.این چنین سپس از زیارت از موزه آستان مقدس حضرت عباس علیه السلام دیدن کردیم. از ابزار مربوط به خود حرم تا شمشیرها و تفنگ های قدیمی و صدها شی گرانقدر دیگر. در جلو نسخ خطی ، چیدمان زیبایی از کتاب هم درست شده می بود که در نوع خود قشنگ و دیدنی می بود. عصر خواستیم تل زینبیه برویم که مخصوص خانم ها می بود و امکان ورود نداشت. در سرداب حرم، زیارت کردیم و سپس راهی منزل شدیم. با زیاد تر شدن جمعیت، نرخ کرایه تا منزل هم افزایش یافته است. برای فردی که بخواهد قومنگاری این مردم را انجام دهد، الان بهترین زمان است ولی عموم افراد هیچ کاری به جز با حسین علیه السلام ندارند. برای آنها اصلا زیاد از اتفاق ها اهمیت خاصی ندارد. زائر اهل کشف است و کربلا بهترین مکان برای زیارت. ولی این کشف آنقدر شخصی و شیرین است که دهان فرد را برای انتقال و بازگویی می بندد. در این بین اتفاق های دلنشین در موکب ها و محل های اسکان زائران اتفاق می افتاد که نقل آنها خالی از لطف نیست. همانند آشنایی و درد دل آنها برای فردی که اولین بار است که همدیگر را می بینند. این جا افراد محافظه کاری کمتری دارند و راحت برای هم سخن می زنند همانند زائر لامردی که زیاد راحت از زندگی و مرحوم همسرش برای من او گفت. یا زائران فرد دیگر که مرا با همشهری خودشان به نام حسن نادرست گرفته بودند. امروز صبح آمدیم و بلیط نجف برای فردا را از مجموعه عتبه دریافت کردیم. الان در صف نماز نشسته ام و دارم این یادداشت را می نویسم.
* اضافه مقدس
لحظه به لحظه به تعداد جمعیت در کربلا اضافه می شود، اضافه مقدس! سپس از نوشتن یادداشت روز قبل، زمان اقامه نماز ظهر و عصر در حرم امام حسین علیه السلام فرا رسید سپس از آن از بین الحرمین به سمت حرم حضرت عباس علیه السلام حرکت کردیم. زیارت که همه شد به منزل برگشتیم. خود به شدت گرم است و آنچه مهم تر از هر چیزی اینجا ملزوم است همان آب سرد است که در کربلا تقریبا به وفور در مسیر زائران قرار دارد و این گونه در این گرما زیاد جمعیت مشکل آب خنک اشکار نمی کنند و دایم یاد لبان تشنه حضرت ارباب می افتند. عصر مجدد برای زیارت آمدیم. نزدیک حرم در موکب شهدای شوشتر، نماز مغرب و عشا را خواندیم. برای آخرین بار به زیارت امام حسین علیه السلام رفتیم. جمعیت آنقدر زیاد می بود که نتوانستیم داخل بین الحرمین و حرم حضرت عباس بشویم. شب در منزل خود را برای حرکت به نجف آماده کردیم. نماز صبح که خواندیم از منزل به ترمینال مسافربری آمدیم. الان که این یادداشت را می نویسم داخل ماشین به سمت نجف در حرکت هستیم. اما از آن سو زائرانی که تصمیم کرده اند پیاده روی از نجف به کربلا را در کارنامه عاشقانه خود داشته باشند، دیده می شوند. یک رودخانه ای از جمعیت متصل! یک راهپیمایی به طول ۸۰ کیلومتر و در بازه وقتی نزدیک دو هفته. میلیون ها انسان عاشق، رو به حسین علیه السلام می کنند و این یکی از شگفت ترین وقایع تاریخ است که در این عصر اتفاق می افتد و جای افسوس دارد که مورد ظلم رسانه ای قرار گرفته است. رسانه هایی که برای کمترین حرکت و اتفاقی، تنور خود را داغ می کنند گویی در روبه رو این حرکت بی همانند، سکوت اختیار کرده اند. اما برای رسانه ها بهتر است که از این دریای بزرگ منفعت گیری کنند. این جریان بدون رسانه ها شکل گرفته و گسترده تر خواهد شد، هر رسانه ای که دیرتر خودش را به این قافله رساند، خودش زیان بیشتری خواهد کرد.
* از خانه به خانه
دیشب را در موکب دانشگاه رازی کرمانشاه در اسلام آباد غرب خوابیدیم. زیاد خوب می بود. ساعاتی قبل از مرز خسروی رد شده بودیم و نماز مغرب و عشا را در بین مرز ایران و عراق، جایی که واقعا به معنی صفر می بود خواندیم. خانمی می او گفت به خانه رسیدیم، خواهرم او گفت: احتمالا هم از خانه بیرون آمدیم! عبارت ها و کلمه ها در این سفر معناهای تازه ای اشکار می کنند. از گزارش قبل تا ورود به ایران هم اتفاقات جالبی افتاد. از کربلا با ماشین عتبه داخل نجف شدیم. باب الحسین. عمود شماره ۲۰۰ اشکار شدیم و کاملا اتفاقی توانستیم به یک سمت حرم امام علی علیه السلام برویم. برای رسیدن به منزل باید مقداری پیاده در هوای گرم نجف، قدم می زدیم. ابتدا به حسینیه ای که سال قبل اسکان داشتیم رفتیم، متاسفانه ظرفیت نداشت. بالاخره در همان نزدیکی و در حسینیه آیت ا… شاهرودی اسکان اشکار کردیم. برای زیارت به حرم امام علی علیه السلام رفتیم، هوای مسیر و صحن ها زیاد گرم می بود، این چنین فضای رواق ها هم از شدت تراکم جمعیت، جایی برای نشستن و اقامه نماز باقی نگذاشته می بود. عصر و نزدیک غروب راهی کوفه شدیم. مسجد کوفه برای همه مسلمانان و به خصوص شیعیان، جاذبه خاصی دارد. شب شده که داخل شدیم، اینجا هم گرما سختی می آورد. در تکه مسجد مهم ، اعمال مسجد کوفه را به جا آوردیم. سپس به زیارت هانی. مسلم و مختار رفتیم. شب مجدد به نجف و حسینیه برگشتیم. بخشی را از لابلای موج خروشان عاشقان حسینی، گذر کردیم. عیجب حس و حالی دارند. برخی گروهی می باشند و بعضی اوقات تنهای تنها یک برچم به دوش، گروه بزرگی می شوند که دل شب را می شکافند و به سمت کربلا در حال حرکت می باشند. در کنار نوحه های عربی، از موکب های ایرانی به نوحه های ایرانی را می توان به خوبی شنید. صبح با صدای مناجات علی علیه السلام از خواب بیدار شد و برای زیارت به حرم رفتیم. ساعت ۷ و نیم سوار ماشین شدیم تا که برگردیم چهار ساعت ما را در ماشین نگاه داشت تا ظرفیت ماشین تکمیل گردد. اکنون که این یادداشت را می نویسم از کرمانشاه هم قبل ایم و اصفهان پیش روست. خداوند تکه کند این سفر عاشقانه را!
    
    
    
    
    
    
    
    
    
    
    
    
    
    
  
    
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع
                





