[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
هنگامی نظر همکارانم را درمورد مجریگری مریم ماهور میپرسم بدون استثنا همه میگویند که اجرای پرهیجانی داری. یک جورهایی تلاش میکنی دوربین را سمت خودت بکشانی.
تازه دست و بالم آنجا زیاد بسته است.
چطوری و از چه لحاظ بسته است؟
نه این که تذکر بدهند یا سانسور کنند ولی خب ببینید برای لباست نباید زیاد جلوی دوربین تحرک داشته باشی. برای مثال تماشاگرها در چت میگویند چرا روپایی نمیزنی؟ من میتوانم روپایی بزنم ولی یکسری چیزهایی هست که خودت میدانی. برای مثال دیشب توپ را فرستادم و فقط یک روپایی زدم. تا این مدت ریسک دارد که کاری همانند روپایی زدن بکنم. مشکل فقط روپایی نیست.
مشکل تابوشکنی است که به نظرم دارد اتفاق میافتد. اگر من به ترسم تسلط کنم، قطعا دو نفر دیگرهم میگویند بعد ما هم میتوانیم. تازه من که اصلا فوتبالی نبودم. ولی احتمالا تنها رسالت وجود من این باشد که یک نفر با خودش بگوید: «اِ باحاله که زن مجری برنامه فوتبال باشه. اصلا زیاد جاها فوتبال هم بلد نیست، همین که اظهارنظر میکنه، باحاله.» کاش یک انجمن برای خانمهای فوتبالی درست شود. زنهای مطلعی داریم ولی مطمعن به نفس اظهار آن را ندارند.
به گمان زیاد خودت میدانی در جایگاهی نشستی که یک بار آزاده صمدی، بار دیگر آزاده نامداری نشسته بودند و به برنامه بعدی نرسیده حذف شدند؛ برای همین هم اجرای تو در یک برنامه فوتبالی معنادار است.
احتمالا چشمهای ما از دیدن آقایان تکراری با همان او گفت و گوهای تکراری خسته شده است. شما در مهمانی هم که باشید، سخن بگویید مردها از جایی به سپس برایتان دلنشین نیست. برای مثال عادل فردوسیپور دیگر خدای این کار است، یا نوید استادرحیمی بچه مطلعی است که به نظرم آنقدر که باید تا این مدت به حقش نرسیده. ولی وجود یک زن حتی اگر دارد در کنار برنامه جستوجو میکند و راجع به فوتبال یاد میگیرد میتواند نمک برنامهای باشد که قبلا مردانه بوده.
بعد گفتی فوتبالی نیستی.
من بچه بودم اصلا عروسک بازی نمیکردم. فقط توپ داشتم و فوتبال بازی میکردم. عاشق این بودم که برای بازی بروم بیرون، با پسرها بازی و دعوا کنم و با پاهای زخمی و خونی برگردم. برای این سبک زندگیام بوده که اکنون هم بین زن و مرد تفاوتی قائل نیستم. ۱۰،۹سالگی زیاد از کارهایم با پدرم می بود. میتوانستم با او بروم و محیطهای مردانه را آزمایش کنم. من با پدرم تا ۹سالگی آرایشگاه مردانه میرفتم. از یک سنی به سپس آرایشگر او گفت که این دیگر بزرگ شده و اینجا نیاوریدش. آنقدر سوار موتورهای اسنپ شدم که کادوی تولد برایم موتور خریدند و انها گفتند: بسه. بلند شو خودت برو.
استادیوم هم رفتی؟ اولین روبه روات با زمین چمن را برای داری؟
بله، ۷سالگی استادیوم رفتم. یک بار که پرسپولیس بازی داشت پدرم من را یواشکی استادیوم برد. سپس از آن دیگر استادیوم نرفتم. تماشاچی حرفهای نبودم ولی عاشق این بودم در زمین چمن بازی کنم. راستی حمید استیلی، دایی ناتنی من میشود.
به کدام نزدیکتر هستی به مریم بازیگر؟ مریم مجری؟
ناخودآگاه مجریگری رابلدم. تصمیم گرفته بودم دیگر مجریگری نکنم ولی سیستم مافیایی سینما را که در سرزمین دیدم مجریگری را قبول کردم. قبل از این برنامه داشتم برای یک نقش قرارداد میبستم. به خودم گفتم مریم این همان فرصتی است که گل میشود. شبی که میخواستند برای قرارداد صدایم بزنند، فهمید شدم فلان خانم سوپراستار که همه هم میشناسند، نقش را قبول کرده. هنگامی که اینطوری شد گفتم هیچ عدالتی وجود ندارد.
احتمالا علاقهام به بازیگری برای این است که تا این مدت قلهاش را لمس نکردم. رفتن روی بیلبورد یکی از فانتزیهای ذهن من است و میدانم هنگامی این اتفاق هم بیفتد همهچیز عادی میشود. بالاخره باید چیزی داشته باشید که برایش بجنگید. دو روز سپس از آن شوک، این نظر را از آپارات گرفتم. روز اولی که رفتم، آقای احمدی تهیهکننده کار را دیدم و گفتم من میآیم و خودم را هم میرسانم، ولی بیا این را با همدیگر از اول توافق کنیم که من فوتبالی نیستم. این جزئیاتی که نوید راجع به بازیکنان میداند، من نمیدانم ولی خودم را میرسانم. به نظرم این استرس همان انگیزه حیات و انگیزه ادامه دادن است.
کار در تلویزیون را چطور اغاز کردی؟
رضا رشیدپور در ۱۸-۱۹سالگیام به من این زمان را داد که مجریگری کنم. آن موقع کلاس کیک بوکسینگ میرفتم. برای مثال اگر کمربند زرد بودم با کمربند قهوهای فایت میکردم. مادرم برای این که این کار از سرم بیفتد، یک روز او گفت مدرسه عالی رسانه یک دوره مجریگری گذاشته، بیا برو آنجا. رفتم آنجا تست دادم و قبول شدم. دستیار صدا بودم، دستیار عکس بودم. در خیابان برای گزارش و مصاحبه آدم جمع میکردم.
مردم هم همیشه گاردی برای جلوی دوربین آمدن دارند و این کار راحت نیست. هرروز ساعت ۴صبح بیدار میشدم، تا ۵-۵:۳۰ پلاتوهایم را خودم مینوشتم. چون گریمور زن نداشتیم، خودم گریم میکردم. میخواهم بدانید چه مقدار حجم کار فشرده می بود. همزمان دانشگاه میرفتم، به علت این که رشتهام عمران می بود سر ساختمان هم میرفتم. همزمان به دانشکده خبر میرفتم و درمیان دانشجوهای آقای رشیدپور مینشستم. اینطور باب این آشنایی باز شد. به علاوه این که در ۱۹-۲۰سالگی در یک مدرسه غیرانتفاعی هم ریاضی تدریس میکردم.
چطور به همه اینها رسیدی؟
من ۶ماه در املاک کار میکردم. با موتور میرفتم املاک و به مشتریها فایل نشان میدادم. در آن ۶-۷ ماهی که بودم ۸قرارداد نوشتم. همه اینها به تو یکسری توانمندیهای کوچک همانند قانع کردن مردم میدهد. برای مثال کار املاک یا تدریس انجام میدهی، میفهمی با هر قشری یا هر سنی چطور حرکت کنی که متقاعدشان کنی که بیا از من خانه بگیر یا من واحدت را اجاره میدهم.
حس نمیکنی که آدمها زیاد در سخنهایت میپرند؟ برای مثال بازی هلند و فرانسه را داشتم چک میکردم. حتی کارشناس از حضورت سپاس کرد و نشان دادند خوشحال می باشند از اتفاقی که افتاده است. اما بعضی اوقات حس میکنم آدمها ناخودآگاه فراموش میکنند تو هم آنجا وجود داری و باید نظر بدهی و سخن بزنی.
به نظرم به خاطرحجم زیاد اطلاعاتی که برای مثال پارتنر من در اجرا نوید دارد که آن لحظه حس میکند الان باید این را بگوید. چندین دفعه شده نوید در او گفتوگوها وسط آنتن مطلب میدهد که این را هم بپرس یا این هم سوال خوبی است. آنتن زنده است و من هم چندین دفعه وسط او گفت و گو پریدم و این یک نوشته دوطرفه است.
مجریگری برنامههای فوتبالی چه چالشی برایت داشت؟
چالش اول این که من یک آدم صفر کیلومتر هستم و در حالی که همه قدم میزنند، باید میدویدم که به آنها نزدیک شوم؛ به آنها حتما نمیرسم اما برای این که توی ذوق مخاطب نخورد باید این کار را بکنم. این به کنجکاو و پرسشگر بودنم هم ربط دارد. برای مثال ما یک بخشی داشتیم که برای اولینبار در برنامه اضافه شد که ببینیم ناگلزمان، سرمربی تیم آلمان، ترکیب تیمش را چطور چیده، چه بازیکنهایی در ترکیب به کار برده است و استراتژی فوتبال او را اشکار میکنیم. همینطور که میگفتم در این بازی پرس تیم اینجا ضعیف می بود، دفاعشان را سفت و سخت چیده بودند و … بچهها از بالا من را نگاه میکردند و میخندیدند. میانها گفتند مریم معنی اینها را میفهمی؟
بعد با انتقاد زیاد روبه رو شدی؟
یادم است آقای رشیدپور آن سالها میاو گفت بشین کامنتهای بد خانمهای خانهدار را بخوان. به رنگ لباست فحش خواهند داد، با چهرهات مشکل دارند، میگویند چرا شالت کج است؟ ولی یکباره میبینی لابهلای آن کامنتها چیزی است که واقعا مشکل و باگ تو است. آن را شکار کن و برای خودت بگیر. به همین علت الان به من نقد هم شود غمگین نمیشوم..
حس میکنم هیچ ابایی نداری از این که بگویی من به فوتبال مسلط نیستم اما آمدهام که راهی را باز کنم.
میخواهم بگویم میشود فوتبالی شد. میخواهم یاد بگیرم و الان انگار در این مدتی که در یورو قبل یک اعتیادی اشکار کردم به فوتبال. شلوغکاری و شرط بستن و اذیتکردن آدمها برای من در هر چیزی، لذتقسمت است. در فوتبالدستی حریف میطلبم. بیلیارد، در بسکتبال همه را میزنم و مدرک غریق شنایم را گرفتهام.
ماجرای برنامه صداتو و این که مردم انها گفتند با تقلب جایزه ۲۰۰میلیون تومانی به تو رسیده چه می بود؟
من در اولین تکه صداتو به گفتن مهمان رفتم. زیاد هیت از مردم دیدم که چرا اینقدر جیغ میزنی دختره جیغجیغو. همانقدر که کامنت مثبت میدادند یک عده هم میانها گفتند این از خودشان است که با داورها راحت حرکت میکند. من داورها را اولینبار آنجا میدیدم. با خودم میگفتم این ضبط صفر است برای همین تا جایی که توانستم تلاش کردم که سخن بزنم و فضای صمیمی شکل بگیرد که فرم برنامه دربیاید ولی برخی از مردم گوش نمیدهند.
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع