[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
اصفهان امروز_شهرزاد فلاح : هنگامی برای یک مطلب ساده باید فیلترشکن روشن کنیم، برنامهها را چند بار ببندیم و باز کنیم، و در آخر، تلفنمان داغ شود، باتری خالی کند و ما تا این مدت «آنلاین» نشده باشیم؛ یعنی چیزی در زیر پوست شهر درست کار نمیکند.
دیگر اینترنت فقط قطع و وصل نمیشود؛ زندگی ماست که هر روز در خاموشیهای دیجیتال بالا و پایین میشود. ذهنها فرسوده، حوصلهها تهی، و مطمعن عمومی ترکخورده.
ناکامیِ تکنولوژی در میدان روان انسان
سالها است که فیلترینگ بخشی از زیست روزمره ما شده. اما چیزی که امروز توانایی میکنیم، فراتر از یک محدودیت ساده است؛ این یک خستگی سیستماتیک است. کاربران هر روز باید از هزار راه پیچدرپیچ عبور کنند تا فقط «داخل» شوند.
فیلترشکنها از ابزار آزادی به کابوس روانی تبدیل شدهاند. یکی وصل نمیشود، فرد دیگر شدت را میکشد، سومی گوشی را قفل میکند. بعضی اوقات برای دسترسی به یک اپلیکیشن ساده، سه ویپیان پشتسرهم فعال میکنیم و تازه همان لحظه، گوشی داغ میشود و باتری یک دفعه ۴۰ درصد سقوط میکند.
تعداد بسیاری از کاربران میگویند که روشنکردن فیلترشکن، همانند واردشدن به تونل بیآخر سردرگمی است. از لحظه باز کردن گوشی تا باز شدن یک صفحه ساده، چندین برنامه باید چندین دفعه تست و رد شوند و همه اینها برای چه؟ فقط برای یک «وصلشدن» ساده.
هر اتصال، یک اضطراب تازه
قطع و وصلهای مداوم علتشده تعداد بسیاری از اپلیکیشنها ناپایدار شوند؛ از بانکی گرفته تا آموزشی، از فروشگاهی تا شبکه اجتماعی. کاربران با تلفنهایی روبه رواند که دیگر همانند قبل «گوشبهفرمان» نیستند. حافظهها پر میشود از کشِ فیلترشکن، برنامهها هنگ میکنند، اعلانها نمیرسند.
نه فقط گوشی، بلکه روان مردم هم قفل کرده است. اضطراب از این که “آیا وصل میشود؟”، “آیا این بار کارم راه میافتد؟”، کمکم تبدیل به فرسایش روانی شده. هنگامی ابزارهای ارتباطی ناامن و ناپایدار باشند، حس امنیت ذهنی هم فرومیریزد.
حتی سادهترین تعامل های دیجیتال همانند ثبتنام در یک وبسایت، ارسال یک رزومه یا تماس تصویری با خانواده در خارج میتواند به یک مأموریت طاقتفرسا تبدیل شود. استرس وصل بودن، جای لذت آنلاین بودن را گرفته است.
به عقب برگشتهایم؛ بیآنکه بفهمیم کی و چرا؟
در کشوری که «اقتصاد دیجیتال» دهها بار روی آن مانور داده شده، امروز برای یک خرید آنلاین، ارسال رزومه، یا حتی تماس تصویری، نیاز به معجزه داریم. اندوختهگذار خارجی؟ فرسنگها فاصله گرفته. کاربر داخلی؟ سردرگم، نومید، و بعضی اوقات بیصدا مهاجرت کرده، حتی اگر تا این مدت پایش در این خاک باشد.
چه شد آن چشماندازهای بلند که قرار می بود ایران را به قطب فناوری خاورمیانه تبدیل کند؟ اکنون از دوبی تا استانبول، همه میدانند که استارتاپهای ایرانی زیاد تر زمانشان را صرف دورزدن مانع ها میکنند، نه خلق قیمت.
حتی شرکتهایی که با هزار امید و انگیزه در مسیر صادرات دیجیتال داخل شدند، اکنون یا به مهاجرت فکر میکنند یا به تعطیلی. اینترنت نامطمئن یعنی زمینبازی نابرابر؛ یعنی ناکامی پیش از اغاز.
هنگامی اینترنت «شخصیسازیشده» میشود، دیگر عمومی نیست
مطرحهایی همانند «طبقاتیسازی اینترنت» نهتنها راهحل نیستند، بلکه نشانهای می باشند از نگاهی عمیقاً تبعیضآمیز به مردم. اینترنتی که برای یک پژوهشگر آزاد است؛ اما برای یک دانشآموز محدود، دیگر اینترنت نیست؛ دیواریست شیشهای که همه چیز را میبینی ولی نمیتوانی لمسش کنی.
این طبقاتیسازی ها، گاه تکذیب میشود وگاه تایید حتی اگر با نامهایی چون «تجاریسازی» یا «حرفهایسازی» بزک شود، باز هم نتیجهای جز گسست اجتماعی، تشدید شکاف اطلاعاتی و افزایش نابرابری ندارد.
دور از انتظار نیست که در آینده، شدت، کیفیت و دسترسی هم قیمتگذاری شود و اینترنت از یک حق عمومی به یک امتیاز اختصاصی برای عدهای خاص تبدیل شود.
نامرئیها تصمیم میگیرند؛ ملموسها صدمه میبینند
چه فردی تصمیم میگیرد که اینترنت امروز، اینگونه باشد؟ چه نهادی مسئول اینهمه اختلال است؟ شفافیتی در بین نیست. هر جواب فقط گره را کورتر میکند. این «بینامونشانی تصمیمگیران»، درد را دوچندان کرده است.
در نبوده است شفافیت، فقط کاربراناند که باید بسوزند و بسازند. باید بین خاموشی دیجیتال و امنیت روانی یکی را انتخاب کنند؛ و در نهایت، هیچکدام را به دست نمیآورند.
هیچ جدول وقتی برای برگشت به حالت پایدار اظهار نمیشود. هیچ گزارشی از مقدار خسارات اقتصادی اراعه نمیشود و هیچ مقام مسئولی نمیپذیرد که کاربران، نه دشمناند و نه تهدید.
خستگی دیجیتال؛ اتفاقای واقعی
«خستگی دیجیتال» مفهومیست که تا دیروز در متون روانشناسی مدرن خوانده میشد، اما امروز در کوچه و بازار ایران دیده میشود. آدمهایی که از وصلنشدن خستهاند، از ری استارت تلفنها خستهاند، از تلاش بی نتیجه برای وصل ماندن.
کاربران اکنون نه فقطً خسته از فیلترند، بلکه از این حجم از «نامطمئنی» فرسودهاند. فرزندانشان برای شرکت در کلاس آنلاین اشک میریزند. والدین برای انجام یک انتقال بانکی باید فیلترشکن نصب کنند. این یعنی فشاری همهجانبه بر اعصاب جامعه.
اینترنت باید محل اتصال باشد، نه میدان جنگی برای اعصاب، حوصله و زندگی روزمره.
راهی هست؟ آری، اگر بخواهند
ما تا این مدت دیر نکردهایم. ایران با جمعیتی جوان، نیروی متخصص قوی، و ظرفیت بالای نوآوری، میتواند مجدد به ریل بازگردد. اما بهشرط آنکه سیاستگذار، ابزار دیجیتال را تهدید نبیند، بلکه آن را اندوخته بداند.
باید به کاربران مطمعن کرد. باید به کسبوکارهای دیجیتال زمان داد. باز کردن گره اینترنت، اغاز برگشت امید است؛ نه فقط برای اقتصاد، بلکه برای روانِ جامعهای که این روزها خستهتر از همیشه است.
تا هنگامی اینترنت اینگونه غیرقابلپیشبینی، ناپایدار و نابرابر باشد، هیچ آینده روشنی برای فناوری، آموزش، اندوختهگذاری و حتی «امید به تحول» باقی نمیماند.
صاحب این شبکه کیست؟
ما به جستوجو تقصیر کار نیستیم، به جستوجو پاسخیم. حق طبیعی مردم این است که بدانند چرا اینترنتشان ناپایدار است، چرا فیلترشکنها باید به بخشی از زندگی تبدیل شوند، چرا یک کلیک ساده باید به آزمون صبر بدل شود.
«صاحب این شبکه» هرکه باشد، باید بهجای سکوت، جواب بدهد. چون دیگر این حالت نه قابلدوام است، نه قابلدفاع و اگر امروز صدایی بلند نشود، فردا احتمالا دیگر هیچ صدایی از دل این خاموشی دیجیتال شنیده نشود.
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع