[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
اصفهان امروز_شهرزاد فلاح: در سرمای استخوانسوز دی، آنگاه که بخار نفسها بر هوا یخ میزد، ما با دستانی ترکخورده و بیجان، قلم را در مشت گرفتیم و نوشتیم.
در گرمای تیر و مرداد، آنگاه که مغز از تب حرارت به جوش میآمد، باز هم ایستادیم و نگاشتیم.
در کوچههای باریک شهر، در میدانهای پر التهاب، در سالنهای همایش و بیمارستانهای پرزخم، ما بودیم.
نه مأمور بودیم، نه معذور. مأموریت ما، تعهدی مقدس می بود: روشنگری. آگاهی بخشیدن
با هر تحول دولت، با هر آمدوشد وزیر و وکیل، ما ماندیم و ثبت کردیم.
از لبخندهای مصنوعی گفتیم، و از اشکهای واقعی مادرانی که چشمانتظارند.
از زایندهرود نوشتیم، هنگامی جاری شد، و وقتی که زیر آفتاب بیرحم، به خطی نمکزده در دل کویر تبدیل گشت.
از تالابهایی که دیگر نفس نمیکشند، از مسکنی که دیگر مأمن نیست، از نانی که بهایش گریه است، از نشاطهای گاهبهگاه، و از دردهای هر روزه.
ما، روایتگران خاموشیها و فریادها بودیم.
در خط مقدم جنگ رسانهای، در هنگامهٔ آژیرها، زیر پرچم آگاهی، ایستادیم.
جنگی اگر می بود، ما ماندیم.
شهدایی اگر بودند، ما بر دوش کشیدیم و نوشتیم؛ با چشمانی اشکبار و قلبهایی مالامال از اندوه.
قلم ما، تنها نوشتن نبوده است؛
سنگر می بود.
سپر می بود.
راوی حقیقتی می بود که میخواستند دفنش کنند.
۳۶۵ روز، بی توقف، در گرما و سرما، بین هراس و تهدید، با شانههایی خسته، اما دلی پرامید، خبر را یافتیم، راستی را سنجیدیم، و حقیقت را به راستی نوشتیم.
دوربین ما، چشم بیدار جامعه می بود؛
قلممان، زبان مردم.
ما نه در پی شهرت بودیم، نه در جستجوی عناوین پرطمطراق.
ما میخواستیم فقط، نور بتابانیم.
در عصر تاریکی، فانوس حقیقت شویم.
در بین موج فیک نیوز و فریب، صدای اصالت باشیم.
و امروز، ۱۷ مرداد…
روز ماست.
روز افرادی که از بین دود و باروت، از لابهلای سانسورها و فشارها، چراغ آگاهی را خاموش نکردند.
روز آنان که جان بر سر قلم گذاشتند.
یاد شهیدان راه خبر، چون «محمود صارمی»، گرامی باد.
و درود بر همقلمانِ خسته، اما محکم که تا این مدت واژهها را چون گلولهای روشن، به سمت تاریکی رها میکنند.
ای خبرنگار!
تو را رسالتیست بزرگتر از نوشتن…
تو وجدان جامعهای.
تو ثبتکنندهٔ تاریخِ زندهای.
تو حنجرهای برای بیصداهایی که فریادشان به جایی نمیرسد.
بعد برخیز…
قلمت را بردار…
و باز هم بنویس؛
برای زندگی…
برای مردم…
برای حقیقت…
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع