[ad_1]
به گزارش اصفهانیا
اصفهان امروز_ راضیه چنگیز نائین: اصفهان همیشه در ذهنها شهری بوده با پلهای تاریخی روی زایندهرود پر آب، میدان نقشجهان، معماری باشکوه و هوای دلنشینی که جان را تازه میکرد. اما این روزها عکس این شهر، برای تعداد بسیاری از شهروندانش غبارگرفته است. کمتر فردی را میبینیم که از مشکلات نگوید، و کمتر خانوادهای است که به مهاجرت فکر نکرده باشد. هنگامی زندگی روزمره با نگرانی از آب، خاک، و حتی نفسکشیدن همراه میشود، طبیعی است که آدمی به کوچ کردن و مهاجرت فکر کند.
مشکل مهم اصفهان، چیزی نیست جز زخمی که همه میشناسیم: زایندهرودی که دیگر نمیجوشد. جاری نبودن همین رود، ریشه تعداد بسیاری از مشکلاتهایی است که امروز گریبان شهر را گرفته است. تنش آبی، فرونشست زمین، گردوغبار، و بیرمقی هوای شهر، همهوهمه به یک علت ساده اما هولناک برمیگردد: زایندهرود خشکیده است.
هنگامی آبی در بستر رود جاری نباشد و آبخوانها خالی شوند، خاک ترک برمیدارد. این ترکها امروز در تعداد بسیاری از نقاط اصفهان به فرونشست بدل شدهاند؛ اتفاقای که آرامآرام شهر را میبلعد. کارشناسان هشدار خواهند داد که این بحران، نه یک نوشته دور و مبهم که خطری جدی و جاری است. خانهها، خیابانها، و حتی میراث جهانی ما در معرض نابودی می باشند.
از نظر دیگر، نفسکشیدن در اصفهان دشوارتر شده است. گردوغبار که وقتی زیاد تر در استانهای جنوبی دیده میشد و منشأ خارجی داشت، اکنون مهمان همیشگی اصفهان شده. بستر خشک زایندهرود و تالاب گاوخونی، منبعی بزرگ برای پراکندن ذرات معلق در هوا می باشند. این ذرات به ریههای ما میروال و آرامآرام سلامتیمان را میگیرند. چه چیزی دردناکتر از آنکه شهری که وقتی به «نصف جهان» معروف می بود، امروز به شهری بدل شود که مردمش برای هوای پاک به شهرهای دیگر پناه میبرند؟
اصفهان فقط یک شهر نیست. حافظه جمعی ایرانیان است. هویت ما در زایندهرود جاری می بود؛ آبی که زیر پل خواجو میگذشت و در شعرها، موسیقیها و خاطراتمان جا خوش کرده می بود. خشکیدن رود، فقط خشکیدن آب نیست، خشکیدن روح شهر است. همین است که تعداد بسیاری از اصفهانی تصمیم میگیرند آیندهای تازه در شهری دیگر بسازند. چراکه حس میکنند اصفهان دیگر آن جای امن و پرامید اسبق نیست.
اما آیا واقعا راهی جز مهاجرت نیست؟ چاره نه در کوچ دستهجمعی است و نه در تسلیم شدن در برابر بحران. تنها راه نجات اصفهان، برگشت دادن زایندهرود است. تا وقتی که این شاهرگ حیاتی مجدد در رگهای شهر جریان اشکار نکند، هیچ برنامهای، هیچ پروژهای و هیچ قولای توان حل مشکلات را ندارد.
زایندهرود که بیاید، خاک زنده میشود، فرونشست کمتر میشود، تالاب گاوخونی مجدد نفس میکشد و آسمان آبی میشود. زایندهرود که بیاید، امید هم بازمیگردد. شهری که رودی در دلش جاری است، مردمی امیدوارتر دارد.
احتمالا تعداد بسیاری بگویند این سخنها رؤیایی است. اما مگر اصفهان همیشه ررؤیای ایران نبوده؟ مگر نه این که همین مردم در طول تاریخ، بزرگترین آثار هنری و فرهنگی را در دل همین خاک آفریدهاند؟ مگر نه این که اصفهان، وقتی درخشانترین نقطه ایران می بود؟ بعد چرا باور نکنیم که میتواند مجدد جان بگیرد؟
امروز بیشتر از هر زمان فرد دیگر به تصمیمهای درست و شجاعانه نیاز داریم. تصمیمهایی که نه بر پایه منافع مختصرزمان، بلکه بر پایه آیندهای پایدار برای همه ساکنان این سرزمین باشد. آب زایندهرود امانتی است نه فقط برای اصفهان، بلکه برای ایران. اما اگر این امانت به خانهاش بازنگردد، اصفهان دیگر اصفهان نخواهد می بود.
ما مردمان این شهر، تا این مدت دل از اصفهان نبریدهایم. تا این مدت هنگامی از پل خواجو عبور میکنیم، بهجای خشکی بستر رود، صدای جریان آب را در ذهنمان میشنویم. تا این مدت باور داریم که میتوان روزی مجدد کودکان را دید که کنار رود بازی میکنند، هنرمندانی را دید که در سایه پلها مینشینند و شعر و موسیقی از دل رود برمیخیزد.
این امید، همان چیزی است که ما را به ماندن دلگرم میکند. اگرچه مهاجرت، انتخاب آسانی در برابر مشکلاتهای سخت است، اما عشق به اصفهان و باور به برگشت زایندهرود، ما را در این شهر نگه میدارد. شرطش فقط یک چیز است: این که تصمیمگیران و مسئولان، صدای مردم را بشنوند و دست در دست کارشناسان آب را به شهر بازگردانند.
زایندهرود فقط یک رود نیست؛ زندگی است. اگر جاری شود، اصفهان میماند. اگر نه با هر خانوادهای که بار سفر میبندد، بخشی از جان این شهر هم کوچ میکند و چالشها تنها برای شهر اصفهان نخواهد می بود همه ایران دچار این نوشته خواهد شد.
امید ما به زایندهرود است. تنها و تنها زایندهرود.
دسته بندی مطالب
[ad_2]
منبع