[ad_1]
به گزارش مبلغ یکی از صحنه های دردناک تاریخ زندگانی امام هفتم(ع)، در غل و زنجیر کردن ایشان در زندان هارون برای مدتی طویل است که این جای سوال را برای برخی دارد که با وجود این که امام در زندان هارون در اختیار او بوده اند وجود این غل و زنجیرها چه منفعت ای برای هارون داشته است و علت این حرکت وی با امام هفتم شیعیان چه بوده است؟
در همین جهت وبسایت جماران به مناسبت شهادت امام کاظم (ع) به مرور زندگنی ایشان پرداخته است که در ادامه می خوانید:
حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام (۱۲۸ـ۱۸۳ ه.ق) ملقب و مشهور به «امام کاظم»، امام هفتم شیعیان است که بعد از شهادت پدرش امام جعفر صادق علیه السلام به امامت رسید و از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ قمری به زمان ۳۵ سال رهبری شیعه را بر مسئولیت گرفتند. ایشان معاصر با چهار تن از خلفای عباسی بودند، که همه انها در ضدیت با شیعه قرار گرفته و سختی تعداد بسیاری را فهمید امام کاظم علیه السلام و اصحابشان کردند و سرانجام آن حضرت در عهد خلافت هارون الرشید و با توطئه او به شهادت رسیدند.
مقام امام هفتم
نام موسی
القاب کاظم، عبد صالح
کنیه ابوالحسن
پدر امام صادق علیه السلام
مادر حمیده
زادروز “۷ صفر” یا “ذی الحجه”، سال ۱۲۷ یا ۱۲۸ قمری
زادگاه أبواء، بین مکه و مدینه
زمان امامت ۳۵ سال
زمان عمر ۵۵ سال
تاریخ شهادت ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری
علت شهادت مسمومیت توسط زهر
قاتل هارون الرشید
مدفن کاظمین
ولادت و کنیه و القاب
روز ولادت حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) در برخی منبع های ۷ ماه صفر[۱] و در برخی دیگر ماه ذی الحجه[۲] (بدون تعیین روز آن) ذکر شده است. سال ولادت آن حضرت را نیز برخی ۱۲۷ هجری،[۳] و برخی ۱۲۸ هجری[۴] حرف های اند.
پدر بزرگوار ایشان، امام صادق علیه السلام و مادر آن حضرت، حمیده خاتون علیها السلام معروف به حمیده بربریه یا حمیده مصفاه (پاک) است.[۵]
کنیه آن جناب ابوالحسن اول و ابو ابراهیم و ابو علی می بود و القاب موسی بن جعفر علیهما السلام عبارت هستند از: کاظم، عبد صالح، نفس زکیه، زین المجتهدین، وفیّ، صابر، امین و زاهر شد. «کاظم» به واسطه کظم غیظ و چشم پوشی که از ستمگران می کرد. کاظم فردی است که خوف و اندوه پیکرش را فرا گرفته باشد.[۶] و لقب «زاهر» را از آن جهت یافت که اخلاق پسندیده و بخشش فراوانش درخشید.
ربیع بن عبدالرحمن او گفت: به خدا قسم موسی بن جعفر علیهما السّلام از افرادی می بود که آثار جلالت و کمال دانش و خبر از حقایق عالم در چهرهاش دیده می شد، و می دانست چه فردی ادعای مقامش را خواهد کرد و منکر امامت و جانشینش می بشود ولی این خشم را فرو می خورد و آنچه می دانست اظهار نمی کرد، از همین جهت لقب کاظم یافت.[۷]
از حضرت رضا علیه السّلام نقل شده که فرمود: نقش انگشتری پدرم موسی بن جعفر «حسبی اللَّه» می بود، در این موقع امام دست خود را گشود و انگشتری را نشان داد و نقش آن را دیدم.[۸]
فرزندان امام کاظم علیه السلام
حضرت ابوالحسن موسی (علیه السلام) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که عبارت هستند از:
۱- امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ۲- ابراهیم ۳- عباس ۴- قاسم ۵- اسماعیل ۶- جعفر ۷- هرون ۸- حسن ۹- احمد ۱۰- محمد ۱۱- حمزه ۱۲- عبداللَّه ۱۳- اسحق ۱۴- عبیداللَّه ۱۵- زید ۱۶- حسن ۱۷- فضل ۱۸- حسین ۱۹- سلیمان ۲۰- فاطمه کبری ۲۱- فاطمه صغری ۲۲- رقیه ۲۳- حکیمه ۲۴- ام ابیها ۲۵- رقیه صغری ۲۶- ام جعفر ۲۷- لبابه ۲۸- زینب ۲۹- خدیجه ۳۰- علیه ۳۱- آمنه ۳۲- حسنه ۳۳- بریهه ۳۴- عایشه ۳۵- ام سلمه ۳۶- میمونه ۳۷- ام کلثوم.
در بین همه فرزندان حضرت ابو الحسن (علیه السلام) فرزند بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از همه بزرگوارتر و عالیقدرتر و داناتر و فاضلتر بوده است. احمد بن موسی (شاهچراغ) نیز مردی کریم و بزرگوار و پرهیزکار می بود و حضرت موسی بن جعفر این فرزند بزرگوار را دوست می داشت و بر دیگر فرزندان مقدم می داشت و بستان یسیر خود را به او بخشیده می بود.[۹] این چنین در بین دختران امام، حضرت معصومه علیها السلام، از با فضیلت ترین بانوان خاندان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رود.
دوران امامت امام کاظم(ع)
امامت بعد از امام صادق علیهالسلام
گر چه امام صادق علیه السلام در جلساتی خصوصی با برخی از اصحاب خاص خویش همچون مفضل بن عمر جعفی، معاذ بن کثیر، عبدالرحمان بن حجاج، فیض بن مختار، یعقوب سراج، سلیمان بن خالد، صفوان جمّال و اسحاق و علی – که از برادران امام کاظم (علیه السلام) بوده اند – بر امامت فرزندش امام کاظم (علیه السلام) اشاره کرد،[۱۰] لیکن در عین حال بنا به دلایل سیاسی، از جمله به علت وحشتی که از حاکمیت عباسیان وجود داشت، امام برای تعداد بسیاری از شیعیان خود ناشناخته ماند؛ چون امکان آن می بود که اگر به طور صریح و در ملاء عام، امامت امام کاظم علیه السلام معین بشود، از ناحیه خلفا تحت سختی قرار گیرد.
از جمله دلایل سردرگمی شیعیان بعد از امام صادق (علیه السلام) می توان به موارد زیر اشاره کرد:
شدّت اختناق در عصر منصور درمورد علویان، به اختصاصی امام صادق علیه السّلام- که عظمت بسیاری در جامعه داشت- جهت شد تا سردرگمی خاصی بین برخی از شیعیان، نسبت به رهبری آینده به وجود آید.
دعوت و جذب شیعیان آن حضرت از طرف برخی از فرزندان امام صادق علیه السّلام- که به ناحق داعیه امامت داشتند- و منفعت گیری آنان از این زمان، مزید بر علت میشد.
پراکندگی شیعیان نیز خود مشکل فرد دیگر می بود؛ چون آنها در شهرهای دور و نزدیک زندگی می کردند و کسب مطمعن درمورد امام واقعی برای آنان کار سختی می بود.
امام صادق علیه السّلام در وصیت خویش برای این که جان امام سپس از خویش را نگه داری کند، افزون بر دو فرزند خود، امام کاظم علیه السّلام، عبدالله و منصور عباسی را نیز وصیّ خود قرار داد.[۱۱]
مسأله اسماعیل بن جعفر بن محمد: از آنجا که او فرزند بزرگتر امام صادق علیه السّلام می بود، شیعیان گمان میکردند که رهبری آینده شیعه از آن او خواهد می بود. وی در حیات پدر وفات کرد و به طوری که در روایت آمده، امام صادق علیه السّلام اصرار داشتند تا شیعیان با دیدن جنازه او به مرگش یقین کنند. با این حال عده ای، بعد از آن حضرت با داعیه مهدویت اسماعیل یا بهانه های دیگر، فرقه ای به نام خطابیه، باطنیه یا اسماعیلیه در شیعه به وجود آوردند.[۱۲]
این عوامل دست به دست هم داد و در تشکیل انشعاب بین شیعیان بعد از شهادت امام صادق علیه السّلام زیاد مؤثر می بود، به طوری که یکی از اصحاب امام کاظم علیه السّلام او گفت: «ذهب النّاس سپس ابی عبداللّه علیه السّلام یمینا و شمالا.»[۱۳]
نوبختی انشعاب شیعه را به شش فرقه بعد از رحلت امام صادق علیه السّلام بدین ترتیب برمی شمارد:
ناووسیه: افرادی که معتقد بر مهدویت خود امام صادق علیه السّلام بودند.
اسماعیلیه خالصه که تا این مدت بر زنده بودن اسماعیل اصرار می ورزیدند.
آنان که به امامت محمّد فرزند اسماعیل باور داشتند.
دسته ای که به امامت محمّد بن جعفر معروف به دیباج معتقد بودند.
فطحیه: گروهی که امامت عبدالله افطح را قبول داشتند.
افرادی که به امامت موسی بن جعفر علیه السّلام باور داشتند.[۱۴]
برخوردهای امام کاظم(ع) با بنیعباس
امام کاظم علیه السّلام بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام صادق علیه السّلام در سال ۱۴۸، در زمان منصور دوانیقی امامت را مسئولیت دار شد. منصور عباسی در سال ۱۵۸ در مکه مرد. جانشین وی تا سال ۱۶۹ فرزندش مهدی عباسی می بود. بعد از آن، یک سال هادی عباسی خلافت کرد و آنگاه هارون به خلافت رسید که امام در سال ۱۸۳ به دست او به شهادت رسید.
دورانی که امام کاظم علیه السّلام در آن زندگی می کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حکام عباسی می بود. این اعمال سختی از زمان امام صادق علیه السّلام اغاز شد و تا زمان امام رضا علیه السّلام که دوره خلافت مأمون می بود با شدّت هر چه همه تر ادامه یافت. مردم در زمان مأمون اندکی حس امنیت سیاسی کردند، ولی دیری نپایید که دستگاه خلافت بدرفتاری و اعمال سختی بر مردم را مجدد از سر گرفت. سختی سیاسی عباسیان در دورهای اغاز شد که پیش از آن امام باقر و امام صادق علیهما السّلام با پرورش شاگردان زیاد، بنیه علمی و حدیثی شیعه را تحکیم کرده بودند و جنبشی عظیم در بین شیعه پدید آورده بودند. رسالت امام موسی کاظم (علیه السلام) آن می بود تا در این حرکت علمی، توازن و اعتدال فکری را بین شیعیان برقرار کنند.
عصر امام کاظم علیه السّلام دوران زیاد سختی برای شیعیان می بود و در این دوران حرکتهای اعتراضآمیز بسیاری از ناحیه شیعیان و علویان نسبت به خلفای عباسی صورت گرفت که از مهم ترین آنها قیام فخ -در زمان حکومت هادی عباسی- و نیز جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله می بود که در زمان هارون رقم خورد. در واقع با اهمیت ترین رقیب عباسیان، علویان بودند و طبیعی می بود که حکومت آنان را سخت تحت نظارت آنها بگیرد.[۱۵]
این حالت جهت می شد که امام کاظم غالبا راه تقیه را در پیش گیرد تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره کنند. طبعا این حالت جهت میشد تا تاریخ نتواند از حرکات سیاسی امام ارزشیابی دقیقی به عمل آورد. و به همین خاطر اسناد تاریخی در این مورد اندک است. با این حال نمونه هایی از مبارزه امام و برخورد ایشان با دستگاه حاکم عباسی نقل شده است. از آن جمله اصرار بر عدم مشروعیت نظام حاکم و عدم همکاری با آن، به گفتن نمونه وقتی که صفوان بن مهران به گفتن یک شیعه خدمت امام کاظم علیه السّلام مشرف شد، آن حضرت به او فرمودند: همه کارهای تو نیکو و زیباست، جز یک کار. صفوان سوال کرد: ای فرزند رسول خدا! آن چیست؟ امام فرمودند: این که شترهایت را به هارون کرایه می دهی. صفوان او گفت: من شترهایم را برای لهو و صید و امثال آن به وی کرایه نمی دهم، بلکه تنها برای سفر حج این کار را انجام می دهد. در این کار او خودش هم مباشرتی ندارد بلکه دیگران را برای آن اجیر می کند. امام فرمودند: آیا به نظر تو کرایه دادن شترانت به آنها صحیح است؟ صفوان او گفت: آری. امام فرمودند: آیا دوست داری آنها تا انقضای زمان کرایه و بعد دادن شترانت زنده بمانند؟ صفوان او گفت: آری. امام فرمودند: هر کس بخواهد آنها زنده بمانند، در صف آنان قرار می گیرد و هر کس که از آنها باشد داخل جهنم می بشود.
بعد از آن، صفوان همه شتران خود را فروخت و هنگامی هارون از علت این کار سوال کرد، جواب داد: دیگر پیر شدهام و غلامانم چنانکه باید به این کار نمی رسند. هارون او گفت: می دانم به اشاره چه فردی شترانت را فروختهای؛ موسی بن جعفر.
نوع دیگر از برخورد امام کاظم علیه السّلام با خلافت عباسی، حرکتی می بود که امام در برخورد با علی بن یقطین داشت و از وی خواست تا در دربار عباسی بماند و بکوشد تا شیعیان را از گرفتاری نجات دهد. علی بن یقطین در شمار اصحاب خاص امام کاظم علیه السّلام می بود که در دستگاه خلافت عباسی دارای نفوذ می بود. او در دوره مهدی و هارون نفوذ بسیاری داشت و از آن به سود شیعیان منفعتگیری میکرد. وقتی که او از امام خواست اجازه دهند تا خدمت دستگاه خلافت را ترک گوید، امام از دادن این چنین اجازهای خودداری کرده و فرمودند: این کار را نکن که ما به تو در آنجا انس گرفته ایم و تو مایه عزّت برادرانت (شیعه) هستی و احتمالا خدا به وسیله تو شکستی از دوستانش را جبران کرده و توطئه های مخالفان را درمورد آنها بکشند. ای علی! کفّاره گناهان شما همانا نیکی به برادرانتان است.
امام کاظم علیهالسلام در زندان
امام کاظم علیه السّلام دو بار به دست هارون الرشید به زندان افتاده اند که مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ یعنی به زمان چهار سال به طول انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درمورد مرتبه نخست زندان امام مدّتی قید نشده است.
دلایل زندانی شدن امام در این دو بار که هر دو به دست هارون بوده عبارت است از:
سختگیری های هارون نسبت به علویان به خصوص امام موسی کاظم(علیه السلام).
نفوذ زیاد امام و علویان در بین مردم به علت این که فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشند.[۱۶]
مفترض الطاعه بودن امامان شیعه و هراس دستگاه حکومت از شیعیان به دلیلی این صفت ائمه اطهار(ع).[۱۷] شیخ صدوق از جمله علل شهادت امام کاظم علیه السّلام را آگاهی یافتن هارون از باور شیعیان به امامت امام دانسته است. هارون فهمید که شیعیان شب و روز به خدمت امام میرسند و برای هراس از جان و از دست دادن سلطنتش، آن حضرت را به شهادت رساند.[۱۸]
سعایت برخی از بستگان امام همانند علی بن اسماعیل بن جعفر (پسر برادر امام) در نزد هارون از امام.[۱۹]
هارون با آن همه سلطه و قوت، ناچار می بود تا دست به این چنین توجیهاتی بزند تا اقدامش از طرف مردم مورد تکذیب و نفرت قرار نگیرد. هارون در همان مسجد دستور توقیف حضرت را صادر کرد.[۲۰] وی دستور داد تا دو کاروان آماده کرده، یکی را به سمت کوفه و فرد دیگر را به سمت بصره بفرستند. او امام را همراه یکی از این دو کاروان روانه کرد. این کار به این علت انجام گرفت تا مردم ندانند امام در کجا زندانی میبشود.[۲۱]
هارون، امام کاظم علیه السّلام را نزد حاکم بصره، عیسی بن جعفر بن منصور فرستاد؛ امام چندی در زندان او به سر برد، اما در نهایت، عیسی از این کار خسته شد و به هارون نوشت تا او را تحویل شخص فرد دیگر بدهد. در غیر این صورت او را آزاد خواهد کرد، چون در همه این زمان کوشیده تا شاهدی بر ضد امام به دست آورد، اما چیزی نیافته است.
بعد از آن، امام را تحویل فضل بن ربیع دادند. امام مدتی طویل نزد وی زندانی می بود. حرف های شده که از او خواستند تا آن حضرت را به قتل رساند، اما او از این کار سر باز زد. بعد از آن، حضرت را تحویل فضل بن یحیی دادند و مدتی نیز در زندان او به سر برد. مطابق نقل مورّخان او حرمت امام را پاس می داشت. بعد از آن امام کاظم علیه السّلام را تحویل زندانبان فرد دیگر به نام سندی بن شاهک دادند.[۲۲]
رابطه امام کاظم با مذاهب دیگر
الف. برخورد امام کاظم(ع) با معتزله:
از جمله مذاهب اسلامی که در اواخر قرن اول هجری اشکار شد و بعد از آن هم سهم عمدهای در درگیریهای فکری جامعه اسلامی داشت، مذهب معتزله می بود، اصل اساسی این مذهب، توجیه مسائل دین در سایه عقل می بود، که سپردن مقولههای دینی به دست عقل، به طوری که در توجیه و تحلیل عقلی این مقولهها راه افراط سپرده بشود، نمیتوانست نتایج مساعد به بار آورد. از مثالهای آن انواع عقایدی است که به وسیلۀ این عقلگرایان دربارۀ توحید نقل میشد. بعضی اوقات صفات متضاد بر خدا نسبت داده و گاه برخی از صفاتی که به تصریح قرآن، خدا متّصف به آنهاست از حضرت باری سلب کردهاند. این حرکت برای شیعیان که خود امام معصوم(ع) داشتند، قابل قبول نبوده است. در فرهنگ شیعه، اصولگرایی به معنی دقت به احادیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از اساسیترین اصول محسوب میشد. در کنار آن، امامان خود در دفاع از حقانیت اسلام، توجیهات عقلی نیز اراعه میدادند. در همین عرصه، شاگردانی هم پرورش شدند که رسالت آنها دفاع عقلانی از دین و عقاید مذهب شیعه می بود.[۲۳]
ب. برخورد امام با اهل حدیث:
در برابر معتزله، گروههایی از اهل حدیث بودند که دچار احادیث جعلی بسیاری بوده و در مسألۀ توحید، دچار شبهات و مشکلات تعداد بسیاری بودند. آنان که از مشبّهه بوده و با تشبّث به ظواهر آیات و روایات میکوشیدند برای خدا صفات انسانی و مادی بتراشند، امام موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبیه و صفت مادّی مبرّا می کردند. امام موسی کاظم (علیه السلام) در برابر این دو گروه و به طور کلی در مبحث توحید می فرمایند: «لا تتجاوز فی التّوحید ما ذکره الله تعالی فی کتابه فتهلک؛[۲۴] در مسألۀ توحید از آنچه خدای تبارک و تعالی در کتاب خود ذکر کرده پا فراتر نگذار که هلاک میشوی.» یا می فرمایند: «إنّ الله أعلی و اجلّ من أن یبلغ کنه صفته، فصِفوه بما توصیف به نفسه و کفّوا عمّا سوی ذلک؛[۲۵] خداوند بالاتر و بزرگتر از آن است که فردی بتواند به حقیقت صفت او برسد؛ بعد او را همانگونه که خودش توصیف فرموده بشناسید و از غیر آن دست بردارید.» و وقتی که خود امام میخواستند صفات خدا را بر شمرند، تنها از مضامین قرآن منفعت میگرفتند.[۲۶]
اصحاب امام کاظم علیهالسلام
از مشهورترین اصحاب امام کاظم (علیه السلام) می توان به افراد زیر اشاره کرد:
یونس بن عبدالرحمن
صفوان بن مهران
محمد بن ابی عمیر
عبدالله بن مغیره
حسن بن محبوب
احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی؛ (شش نفر مذکور از اصحاب اجماع می باشند)
علی بن یقطین
محمد بن خلاد
عبدالرحمن بجلی
علی بن جعفر
حسن بن علی بن فضال
داود رقی
موسی بن بکیر
صفوان بن مهران
اخلاق و فضایل امام کاظم
امام کاظم علیه السلام به علت حلم و بردباری در برابر تجاوزکاران و فرونشاندن غیظ و خشم خویش به «کاظم» ملقب می بود و برای لیاقت و لیاقت اش به «عبدصالح» معروف می بود.
خریدن غلامان و آزاد ساختن آنان یکی از برنامه های عبادتی امام علیه السلام بوده است به حدی که در زمان عمرشان بیشتر از هزار نفر را خریداری کرده و در راه خدا و جلب رضایت و خشنودی او آزاد کرده اند.
یکی از اشکار ترین صفات بارز پیشوای هفتم ما، سخاوت و جود و کرم اوست که در راه خدا مبذول می داشتند. بر این مبنا است که سیره نویسان بی طرف اتفاق نظر دارند که امام موسی بن جعفر علیه السلام یکی از چهره های معروف سخاوت و کرم عصر خود بودند و امکانات مالی شان را که محصول دسترنجشان می بود و از راه کشاورزی و زراعت عایدشان می شد، در اختیار نیازمندان و بیچارگان واقعی اجتماع قرار می دادند. به گونه ای بخشش ها و کرامت های آن بزرگوار در اعماق دل های مردم ریشه دوانده می بود که در مدینه به طور ضرب المثلی شیوع داشت و مردم بعضی اوقات در گفتگوهای خود به هم دیگر می انها گفتند: «شگفتی از فردی است که کیسه بذل و بخشش موسی بن جعفر به او رسیده باشد ولی باز هم اظهار فقر و تنگدستی بنماید».
امام موسی بن جعفر علیهما السلام زیاد به سراغ فقرا می رفتند. شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما می ریختند و به وسایلی به فقرای مدینه می رساندند، در حالی که آنها نمی دانستند از ناحیه چه فردی است.
شهادت امام کاظم علیهالسلام
درمورد کیفیت شهادت امام کاظم (علیه السلام) سه روایت گوناگون نقل شده است:
شهادت آن حضرت در پی مسموم کردن امام صورت گرفته است که این در روایتی از امام رضا علیه السّلام آمده است. همینطور روایات فرد دیگر که یحیی بن خالد را به قتل آن حضرت متهم میکند، این مسئله آمده است.در نقلی آمده است که آن حضرت را در فرشی پیچانده و چنان سختی دادهاند که حضرت به شهادت رسیده اند.[۲۷]روایت دیگر آن است که مستوفی نقل کرده: شیعه گویند به فرمان هارون الرشید سرب گداخته در حلق ایشان ریختند.[۲۸]
در این باره روایتی که بیشتر از همه شهرت دارد، مسموم کردن امام است. بعد از شهادت امام، پیکر مبارک آن حضرت را به دو علت در معرض دید خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند:بنا به نوشته اربلی، سندی بن شاهک، فقها و وجوه اهل بغداد را که هیثم بن عدی نیز در بین آنها دیده میشد، بر سر جسد مبارک امام آورد تا ببینند زخم و جراحت یا آثار خفگی در بدن آن حضرت وجود ندارد و به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
این چنین از آنجا که برخی از شیعیان معتقد به مهدویت آن حضرت بودند یا گمان داشت باور به مهدویت او اشکار کنند، جسد امام را روی پل بغداد بر زمین نهادند و یحیی بن خالد دستور داد تا فریاد زنند: این موسی بن جعفر است که رافضه اعتقاد دارند او نمرده است. بعد از آن مردم آمده و او را در حالی که از دنیا رفته می بود نگاه کردند. آنگاه جنازه را در «باب التین» بغداد در مقبره قریشیها دفن کردند.[۲۹]تاریخ شهادت امام کاظم علیهالسلام بنا به نقل شیخ صدوق، ۲۵ ماه رجب ۱۸۳ قمری و بنا به نقل شیخ سودمند ۲۴ رجب، و در نقل مستوفی، روز جمعه ۱۴ صفر بوده است.
گزیدهای از سخنان امام کاظم
«الصبر علی الوحده علامه قوه العقل، فمن عقل عن الله تبارک و تعالی اعتزل اهل الدنیا و الراغبین فیها و رغب فیما عند ربه و کان الله آنسه فی الوحشه و صاحبه فی الوحده، و غناه فی العیله و معزه فی غیر عشیره».[۳۰] صبر بر تنهایی نشانه قوت عقل است و هر که از طرف خداوند تبارک و تعالی تعقل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت کرده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایی یار او، و توانگری او در نداری و عزت او در بی تباری است.
«ان العاقل لایکذب و ان کان فیه هواه».[۳۱] همانا که با هوش افترا نمی گوید، گر چه مطابق میل و خواسته او باشد.
«قله المنطق حکم عظیم، فعلیکم بالصمت، فانه دعه حسنه و قله وزر و خفه من الذنوب».[۳۲] کم گویی، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی که شیوه ای نیکو و سبکبار و جهت تخفیف گناه است.
«ان الله حرّم الجنه علی کل فاحش قلیل الحیاء لایبالی ما قال و لا ما قیل له».[۳۳] همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوی کم حیا که باکی ندارد چه می گوید یا به او چه گویند حرام گردانده است.
«ایاک و الکبر، فانه لایدخل الجنه من کان فی قلبه مثقال حبه من کبر».[۳۴] از کبر و خودخواهی بپرهیز، که هر فردی در دلش به اندازه دانه ای کبر باشد، داخل بهشت نمی بشود.
«مَن احب الدنیا ذهب خوف الآخره من قلبه و ما اوتی عبد علما فازداد للدنیا حبّا الا ازداد من الله بُعدا و ازداد الله علیه غضبا».[۳۵] هر که دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده ای دانشی ندهند که به دنیا علاقه مندتر بشود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.
پانویس
۱. طبرسی، اظهار الوری، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۷ ق، ج۲، ص۶.
۲. دلائل الإمامه، قم: بعثت، ۱۴۱۳ ق، ص ۳۰۳
۳. دلائل الإمامه، قم: بعثت، ۱۴۱۳ ق، ص ۳۰۳
۴. الإرشاد، شیخ سودمند، ج۲، ص۲۱۵ ؛ اظهار الوری، طبرسی، ج۲، ص۶.
۵. طبرسی، اظهار الوری، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۷ ق، ج۲، ص۶.
۶. زندگانی حضرت امام موسی کاظم(ع)، ترجمه بحار الأنوار،علامه محمد باقر مجلسی ،ص ۱۱
۷. عیون اخبار الرضا،شیخ صدوق، ج ۱ ص ۱۲
۸. زندگانی حضرت امام موسی کاظم(ع)، ترجمه بحار الأنوار،علامه محمد باقر مجلسی ،ص ۱۱
۹. ترجمه الإرشاد ،ص:۵۸۸
۱۰. امامت امام کاظم علیه السلام، دانشنامه کلام اسلامی
۱۱. الخرائج، ص ۲۹۳؛ مسند الامام الکاظم ج ۱، ص ۳۹۰
۱۲. حیات فکری و سیاسی ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۰
۱۳. عیون اخبار الرضا ج ۱، ص ۳۱
۱۴. فرق الشیعه، ص ۷۹
۱۵. حیات فکری و سیاسی ائمه، جعفریان ،ص:۳۸۵
۱۶. الارشاد، ص ۲۸۰
۱۷. حیات فکری و سیاسی ائمه، جعفریان ،ص:۳۹۷
۱۸. عیون اخبار الرضا ص ۱۰۰
۱۹. سرّ السلسله العلویه، ص ۳۵؛ مسند الامام الکاظم ج ۱، ص ۱۲۷ به نقل از بخاری.
۲۰. الارشاد و نک: روضه الواعظین، ص ۱۸۷
۲۱. شیخ صدوق مینویسد: فردای آن روز در حالی که در جایگاه رسول خدا می بود در حال نماز او را دستگیر کردند. عیون اخبار الرضا ج ۱، ص ۷۳.
۲۲. مقاتل الطالبیین، ص ۳۳۶
۲۳. حیات فکری و سیاسی ائمه، جعفریان، ص:۴۱۰
۲۴. التوحید،شیخ صدوق، ص ۷۶
۲۵. الکافی،شیخ کلینی، ج ۱، ص ۱۰۵
۲۶. التوحید،شیخ کلینی، ص ۷۶
۲۷. مقاتل الطالبیین، ص ۳۳۶
۲۸. تاریخ گزیده، ص ۲۰۴
۲۹. کشف الغمه ج ۲، ص ۲۳۴
۳۰. تحف العقول، ص ۳۸۷.
۳۱. همان، ص ۳۹۱.
۳۲. همان، ص ۳۹۴.
۳۳. همان، ص ۳۹۴.
۳۴. همان، ص ۳۹۶.
۳۵. همان، ص ۳۹۹.
منبع های
حیات فکری و سیاسی ائمه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، ۱۳۸۱.
زندگانی حضرت امام موسی کاظم، ترجمه بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسی، ترجمه موسی خسروی، انتشارات اسلامیه.
الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ سودمند، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیه.
تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطایی.
[ad_2]
منبع